سفر از ایمان به ایقان

85 روزگار با آن رو به روییم نبود و روزنه هایی از روشنفکری و نوران ی ت عقل وجود داشت . من و همسرم مصمم بود ی م در مقابله با ا ی ن خانم با قوت هر چه تمام تر عمل کنیم تا بتوان ی م دست او را گ رفته و به راه راست بکشان یم. از این رو، هر روز بعد از صرف صبحانه در آپارتمان ما و یا در آپارتمان آن ها بحث ما آغاز می شد. ای ن خانم با من و همسرم می نشست و هر یک نسخه ای از قرآن به دست داشت یم. آی ات را ز ی ارت می کردی م و ای شان تفسیر آی ات را با د ی د جدید بی ان می نمود . مجادله و شدت کلام پ ی ش میآمد و ای شان صحبت ها را متوقف می نمود و سپس مجدداً ادامه می دادیم. اما همسر با سخاوت ا ی شان ما نند سرباز در پشت لشکر به ته ی ۀ غذا و ترت یب امور لازم منزل و فرزندان مشغول بود تا فضای مناسب برای ادامۀ بحث های ما فراهم باشد . بچه های ما که جمعاً پنج نفر بودند اوقات خوی ش را به بازی و تماشای تلویزی ون در ی ک اتاق می گذراندند و فرصتی برای بردن آن ها به کنار دری ا نبود ز ی را ما در وضع ی تی بود ی م که به خود اجازۀ تفری ح نمیدادی م تا حقی قت را به وس یلۀ ای ن بحث و جستجو کشف کنیم که سرنوشت ما را مشخص می نمود . روزهای متعددی بد ی ن نحو با بحث و گفت وگو و گاهی با مجادله سپری شد . همسرم با پرسش های زی رکانه می خواست آن د ین جدی دی را

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2