سفر از ایمان به ایقان

73 به هر نحوی بود سعی کردم سؤالاتی را که در ذهنم می گذشت پنهان دارم، چطور ممکن است مهدی ظاهر شده باشد و ما اطلاع نداشته باشیم؟ و حتی بر فرض آنکه ظاهر شده باشد آ ی ا سزاوار چنان ن ی ست که علما و متخصصانی مانند من و همسرم بر ا ی ن دانایی از ا ی شان و همسرش که معلمان هن ر و نقاشی ب ی ش نیستند، اولوی ت داشته باشیم؟ در آن لحظات کشنده، رعشه ای از غضب و عصبان ی ت و در عین حال بهت و تعجب مرا فرا گرفت. از خود می پرسیدم: چگونه به خود جرئت داده است که چن ی ن ادعایی بکند ؟ آنهم نزد ما؟ ما که در ا ی ن نوع موضوعات به مراتب ب ی شتر و بهتر از او آ گاه هست ی م چون اس ا ساس تخصص ما است؟ سعی کردم با خنده، آشوب درونی خو ی ش را پنهان کنم و این باعث هی جان او شد و با چشمانی که اکنون بهطور وسیع تری باز شده بود با نگاهی سرشار از قدرت توأم با غضب به من نگر ی ست و گفت: آی ا از حرف های من تعجب کردی و به آن می خندی؟ فکر کرده ای که من د ی وانه هستم؟ بهتر بود کمی صبر می کردی و ابتدا در ا ی ن باره مطالعه می کردی. بعد کتاب قرآن شر ی ف را به دست من داد و گفت: کتاب آسمانی ات را بگشا تا از حرف های من مطمئن شوی ! از عصبان یت بی دلیل او و از درخواستش که آن را فرار از سؤالات خود و یا برای تغ یی ر موضوع مورد بحث قلمداد نمودم، متعجب بودم .

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2