68 شب فراموش نشدنی طی هفت سال و با محکم شدن روابط دوستی ب ی ن دو خانواده تصم یم گرفتی م برای تعط ی لات تابستانی مسافرت به کشورهای خارجی را تجربه کن یم آنهم نه به تنهایی بلکه همراه ا ی ن خانواده که مورد اعتمادمان بودند و از تجربۀ کافی برای حل هر مشکلی که ممکن بود سر راه ما قرار گی رد برخوردار بودند . شبی به دی دار آنها در منزلشان رفت ی م و تصمیم گرفتیم که به اتفاق هم به ی کی از جزایر دریای مدیترانه برویم که قبلاً هم آنها به آنجا رفته بودند . قرار شد که در ظرف دو روز آ ی نده همگی ب ه مسافرت برویم. تصم ی م بر آن شد که فردا صبح ا ی ن خانواده بل یتهای هواپ ی ما را برای ما بخرند و ما به خانه مان که صد ک ی لومتر فاصله داشت برو یم و چمدان هایمان را بیاوریم. شام را در منزلشان صرف کرد ی م و بعد از به خواب رفتن فرزندانمان طبق عادت هم ی شگی قبل از وقت خواب به بحث های دینی پرداخت یم. معمولاً وقتی به د ی دار آنها می رفتیم ی ا آنها به منزل ما می آمدند به علت خطرناک بودن راه ها و تصادف های زی اد همان شب بر نمی گشتی م و بازگشت را به صبح روز بعد موکول می کردیم.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2