سفر از ایمان به ایقان

60 ساخته بود ز ی را پاسخ هایی برای سؤالات آنها نداشتیم که خود ما را قبل از آنها اقناع کند . فکر و ذهن من هنوز در تالار سخنرانی دانشگاه محصور بود . نگاه های دانشجو ی ان را به ی اد می آورم که تشنۀ آب حق ی قت بودند تا دل های تر و تازۀ خو ی ش را سیراب کنند. گوی ا هنوز در میان آنها بودم که ناگهان در سلول با خشونت باز شد و ی کی از خانم های زندانبان همراه با همکارانش و مأمورا ن نظامی برای بازرسی سلول وارد شدند . بازرسی و جستجوی چه چ ی زی؟ پاسخ سؤال ما فقط سکوت و نگاه های تمسخرآم ی ز بود که گویی می گفت با چه جرئتی چنی ن سؤالی میکنید، و چاره ای جز تسلی م به واقعی ت نداشتیم. آنچه را که آنها در منتهای جد ی ت و خشونت در جستجویش بودند نزد ما ن یافتند . با خارج شدن آنها از سلول، با لبخندی که با تعجب و دهشت توأم بود به یکدی گر نگاه کرد یم و بی اختی ار همگی به ا ین نمایش های مسخره که هر از گ اهی بدون مقدمه و اطلاع قبلی در سلول کوچک ما تکرار می شد به خنده افتاد یم. آن ها ناگهانی و بی خبر وارد میشدند و همهچیز را وارسی می کردند و ما نمی دانستی م به دنبال چه می گردند. ای ن برنامۀ آنها برحسب روال آنجا بود و ما هم می بای ست تسلیم میشدی م و به قانونشان احترام می گذاشتی م، حتی اگر علت ا ی ن حمله های ناگهانی را نمی فهمیدیم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2