44 امتحانات خود قبول شوم . لبخند ز ی بایی بر س یمای ش درخشید و پرسید: چرا برای دعا با ی د راه دوری برو ی م در حالی که در نزد ی کی منزلمان چن ین کلی سای بزرگی وجود دارد و مردم از نقاط مختلف جهان برای دیدن و تبرک گرفتن از آن می آیند؟ ای ن کلی سا از خانۀ ما فاصلۀ ز ی ادی نداشت و می توانستیم برای دعا حتی بی ش از یکبار به آنجا برو یم. از ای ن جواب غ ی رمنتظرۀ پدر بس یار تعجب کردم . ابتدا فکر کردم با من شوخی می کند و یا حرف مرا جدی نگرفته است . چطور ممکن است من که ی کمسلمان هستم به کل ی سا بروم؟ آیا این به کلی با آنچه در مدرسه به ما تعل ی م می دهند در تناقض ن ی ست؟ هر آنچه را که گ اهی در کلاس های درس د ی ن راجع به مس یحیت و تحری ف کتاب آسمانی آنها و طرز عج ی ب و غری ب عبادتشان و افکار و آراء متفاوتشان می شنیدم به ی اد آوردم . سخنانی که جز احساسات منفی نسبت به خواهران و برادران مس ی حی و پی روان اد یان دیگر به غ ی ر از اسلام به وجود نمی آورد . پس از لحظاتی مکث قوای خود را جمع کردم و شجاعانه گ فتم که ا ی ن کار ممکن ن ی ست چون من ی ک مسلمان هستم و کلی سا با مسجد متفاوت است و به ه ی چ عنوان نمی تواند مثل آن باشد . در ای نجا با کمال مهربانی و نرمی در حالیکه همان لبخند بر لبانش نقش بسته بود از من پرس ید: آی ا هدف تو از رفتن به مسجد س یده زی نب چ ی زی به جز دعا و تقرب به در گ اه الهی و روشن کردن شمع برای اجابت دعاها یت
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2