33 در ابتدا احساس می کردی م که به عالمی دیگر و یا کره ای د یگر آمده ایم که انسان های جد ی دی در خود داشت و ما نمی شناختیم. ما تجربه ای در زم ی نۀ حل بس ی اری از مسائل در د ی ار غربت نداشت یم. با گذشت روزها به ا ین محی ط خو گرفتی م و بسی اری از کارها را آموختیم . با عدۀ زیادی طرح دوستی ریختیم و از محبت و قدردانی آنان برخوردار شدیم و رفته رفته این محی ط جدی د را دوست داشت یم و این سعادت، با تولد فرزند سوم ما در سال نخست اقامتمان در ا ی ن کشور به اوج خود رس ی د، که به زندگی ما شادی بخش ی د و در برابر مسئولیت هایی بیشتر قرار د اد. زندگی جد ی د با بهبود وضع مادی مان به ما کمک نمود که در راه تحقق بخش ی دن به آن هدف بلندپا یۀ خوی ش قدم برداریم که سعی و تلاش خستگیناپذی ر در اح یاء دی ن در قلب انسان ها و مساعدت آنها در تقرب به درگ اه الهی بود . البته ای ن مستلزم آن بود که از خود آغاز نمای یم. با وجود وسوسه های مادی، تصم ی م بر آن گرفتی م که در راه تحقق بخشی دن به هدفمان حرکت کن یم. همسرم تصم یم گ رفت هر روزه بعد از نماز عصر و گاهی بعد از نماز عشاء، علاوه بر ادای خطبۀ روزهای جمعه، در مسجد بهطور رای گان درس های خصوصی بدهد . بدی ن ترتیب بسیار معروف و محبو ب شد و برای ادای خطبۀ روز جمعه در مسجد های مختلف آن نواحی از او دعوت می شد.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2