289 از او پرس یدم: شما روز پنجشنبه نزد ما آمد ی د و روز جمعه برای به جا آوردن نماز جمعه رفت ی م، چرا با من آمدی و نماز جمعه را به جا آوردی وقتی كه نماز د ی گری می گزاری؟ گفت: با تو آمدم تا تو را بر تمسک به دی ن خود تشوی ق نمایم زیرا همان راه وصول به حق است و نخواستم تو را در تنگنا و ی ا شرمندگی قرار دهم. ولی من با تو به نماز نپرداختم، آ یا تو دی دی كه من در مسجد نماز گزاردم؟ گفتم : نه. او ادامه داد و گفت : من تا پایان نماز بیرون مسجد منتظر تو ماندم . آنها روز پنجم د ی دارشان از ما وداع نمودند و به منزل خو ی ش، كه سیصد كی لومتر از ما به سمت شمال دور بود، بازگشتند . من به محل كارم كه دویست ك ی لومتر به سمت جنوب از خانه ام فاصله داشت رفتم . به محض ورود به آن شهر صدای اذان گو را از ی كی از مساجد جد ی د شنیدم كه اذان می گفت. در معنی كلمات اذان دقت كردم و به خود گفتم ا ین هشداری است از خداوند كه بر عبادات خو ی ش و دی انت اسلام پا برجا بمانم . وقتی در تعط ی لات آخر هفته به خانه بازگشتم همسرم با شادی و خوشحالی از من استقبال نمود و مرا غافلگ ی ر كرد و گفت : برایم محقق شده كه دی انت بهائی بر حق است و پس از ا ی نكه درباره اش بس ی ار مطالعه كردم به آن ا ی مان آوردم و اكنون به جا آوردن نماز بهائی را شروع كرده ام.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2