281 خواست مناجاتی تلاوت كند . از كلمۀ مناجات تعجب كردم و از او پرسیدم: مناجات ی عنی چه؟ گفت : دعاهای مباركی است . با تمسخر گفتم: هرچه می خواهی د دعا كنید. بگذار ی د آنچه دار ی د بشنوی م البته اگر باعث شرمندگی نباشد . به نحوی ابلهانه و د یوانه وار تمسخر و استهزاء می کردم ولی خشم درون و غضبم را پنهان می ساختم. وقتی دخ ترشان حنان كه او را بی نهای ت دوست داشتم و گو ی ی اكنون او را ن ی ز برای هم یشه از دست خواهم داد به تلاوت مناجات پرداخت خشم و غضب من ب یشتر شد. مناجات كه تمام شد حجم مص ی بت من ب ی شتر شد و ناام یدی ام افزون تر گشت. چه گونه ممكن است به یکباره یک فرشته با همسر و فرزندانشان به شیطان تبدی ل شوند. پرسیدند: نظر من دربارۀ مناجات چیست؟ با تلخی و تعصب شد ی د گفتم: مانند قرائت در كن یسه ها بود و كلماتش بی معنی بود و به نظر می رسد كه ما رو به عقب می روی م و به مسیحی ت میگراییم. بعد از آن صبرم تمام شد و د یگر نتوانستم برآشفتگی و عصبان ی ت شدیدم را مهار کنم كه تا آن لحظه پنهان کرده بودم . در ای نجا برادرم در كمال مهربانی پرسید: به من بگو برادر عز ی زم تو چرا مسلمان هستی؟ قبل از ا ی نكه بخواهم جوابی بدهم یک قلم و برگۀ کاغذ به من داد و گفت : جواب های خود را به صورت نكاتی مشخص در یک فهرست بنوی س و فکر کن كه من یک پژوهشگر و ی ا شخص بی دی نی هستم و دربارۀ
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2