سفر از ایمان به ایقان

280 كه شای د عقلش را گم كرده است و ی ا مجبور و ملزم به چن ی ن ادعایی شده است . حرف هایش را دربارۀ ا ی ن دو ظهور ادامه داد كه چ گونه و چرا. تلخی درون مرا كه گویی آتش گرفته بود و قلبم را می فشرد احساس نمی کرد. احساس ناام ی دی زیادی از برادرم و همسرش به من دست داد و آنچه بر ا ی ن حرقت و کینه و نا خشنودی من افزود، فرط تعجّب من از گر یۀ همسرم و تحت تأث ی ر قرار گرفتن او از شن یدن شرح عذاب و تبعید حضرت بهاءالله بود كه گویی ادعاهای آنان را باور كرده بود . از صم ی م قلب آرزو می كردم كه ای كاش گو ی ندۀ ا ی ن ادعاها برادرم نبود كه او را دوست می دارم. اگر شخص د ی گری بود حتماً خنجری می کشیدم و به قلبش فرو می كردم همان گونه كه قلب مرا خون ی ن كرد. سعی کردم فراموش كنم كه او برادر من است ولی نتوانستم . با خود تصم یم گرفتم با دورویی با او رفتار كنم . در ظاهر گوش فرا می دهم و اطاعت می كنم تا نسبت به من اطم ینان ی ابد و بتوانم راز او و جهتی را كه موجب گمراهی و فساد او شده كشف كنم و از آنها به شد یدتری ن وجه م مكن انتقام بگیرم. وقتی برای صرف ناهار دور هم نشست ی م به خودم فشار می آوردم كه مبادا كلمه ای و ی ا حركتی از من سر زند كه نشان دهندۀ درون پرآشوب و غوغای من باشد . صحبتهای شان را ادامه دادند و برادرم از دخترش

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2