سفر از ایمان به ایقان

279 ای ن چنی ن به او گفتم خند ی د و گفت : خی ر برادر عز یزم موضوع به مراتب مهم تر از ا ی ن است. صحبتهای ش را ادامه داد و گفت : از هر چ ی ز مهم تر آنكه تو خیلی خوب مرا می شناسی و به من اطم ی نان داری، این طور نی ست؟ با اطم ی نان و به سرعت جواب دادم : شکی نیست. سپس برای تشوی ق به وارد شدن در اصل موضوع گفتم : برادر عز یزم حالا بگو چه خوابی برایمان دیده ای؟ و آن ندا در خواب به تو چه گفت؟ در جواب گفت : ای ن واقعی ت است و رؤیا نیست. پرسیدم: آن چیست؟ گفت: ظهور دی نی جد ی د كه دی انت بهائی است و ظهور پ ی امبری جدی د كه حضرت بهاءالله نام دارد ! پرسیدم: و بعد چ ه؟ گفت: دی انت كوتاه مدت د ی گری برای آمادگی بوده که تمام شده و به نام د ی انت بابی معروف است و پ ی امبر آن نامش حضرت اعلی است . با تمسخر خند ی دم و گفتم : من هنوز ظهور یک پ ی امبر را هضم نكرده ام تو مرا با ظهور دو پ ی امبر و دو رسالت غافلگ ی ر می كنی؟ با وجود ا ی نكه بی نهای تخشمگی ن و عصبی شده بو دم ولی به خاطر احترام و محبتی كه به برادرم داشتم از ابراز احساساتم خودداری کردم . او برادر بزرگ و معلم من بود، سعی نمودم هر طور بود برا ی ش عذری بیابم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2