277 سفر یحیی برادر همسرم روابطم با برادر بزرگم بس ی ار صم ی مانه بود و در همۀ امور دینی و دنی وی با او مشورت می كردم. وقتی او با خانواده اش به امارات منتقل شدند جای خالی آنها در خانواده بس یار محسوس بود . اولین فرصت برای سفر را غنی مت شمردم و به آنها پ یوستم . به ای مان قوی و فهم و درک عم یق او در د ی ن بزرگ اسلام كاملاً اطم ی نان داشتم . او فارغ التحص ی ل دانشكدۀ دارالعلوم و استاد زبان عربی و ترب ی ت اسلامی بود. همچنین تحصیل کردۀ دانشکدۀ دروس اسلامی بود . بنابرای ن در پرورش د ی نی او ذرّه ای شک وجود نداشت . در اثر مصاحبت و همراهی، وی را بهتر از خو ی شتن می شناختم . صفاتی ملكوتی مانند فرشتگان داشت . همسرش فارغ التحص ی ل دانشكدۀ دخترانۀ دانشگاه الأزهر و معلم زبان عربی و ترب یت اسلامی بود . او را از نزد ی ک به عنوان همسر برادرم شناختم و خواهر چهارمم محسوب می داشتم، نزد من بهتر ی ن خواهرانم به حساب می آمد. در بسی اری از مشكلا ت خانوادگی كه با خواهرانم پ ی ش میآمد از او جانبداری می كردم، مشكلاتی كه در هر خانواده پ ی ش میآید. احساس می کردم كه قلبش یکپارچه صف ا و خلوص است و تشبثّش به رضای الهی ممتاز بود . مرحوم پدرم هم ی شه بر ای ن موضوع شهادت می داد و شدت علاقه و محبتش را نسبت به او اظهار می داشت.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2