266 گذاشته بودم تا ر ی شم را بتراشم و ب ه خودم ثابت كنم كه حالت ح ی رت و تردید به پا ی ان رس ی ده و حالا وقت اعلان آغاز روزی جد ی د و تولد خلقی جدید است . خوشبختانه با خواهرم قرار داشت ی م كه صبح زود به منزل من بیا ید تا برای انجام برخی از كارها برو یم. اتفاقاً كمی زود رس ی د و دی د كه من با صورتی نیمه تراشیده هستم . با شتاب از او خواستم نماز بهائی را به من بدهد . خندۀ او را در آن روز هنوز به خاطر دارم وقتی مرا ا ی ن چنین دید. با خنده گفت : بسی ار عالی حالا تو نیمه مسلمان و نیمه بهائی هستی . تا آخر عمر خوشحالی او و همسرش را فراموش نخواهم كرد كه خداوند با نظر لطف و فضل خو ی ش بر من منّت نهاد و به ا ی ن فضل عظ یم فائز نمود . خواهرم و همسرش همواره پشت ی بان خانواده بوده اند و تا به امروز نیز ای ن چنیناند. کار من سهل و آسان نبود و تا مدت زمانی هر از گاهی و برای لحظاتی چند افكار مختلف مرا به خود می كشاند و شک و دودلی ذهنم را به بازی می گرفت و از خود می پرسیدم آی ا من بر حق هستم ی ا نه؟ ای مان من به پروردگار و ادامۀ مطالعه و دعای مستمر، مرا ی اری نمود تا در ا ی ن امر عظی م عمیقتر گردم . احساس می کردم پرده هایی كه مانع به وضوح د ی دن من بود به تدری ج روزبه روز محو و نابود می گردی د و گام های سست و لرزان من با گذشت روزها ثابت تر و استوارتر می شد. آنچه بر
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2