سفر از ایمان به ایقان

251 نخست ی ن باری كه راجع به د ی ن بهائی شن ی دم در مسجد دانشگاه بود . بعد از نماز، بحثی دربارۀ وهابیت در می ان بود و ی ک نفر اشتباهاً گفت بهائ ی ت كه ی كی از سخنوران توض ی ح داد كه بهائ ی ت با وهابیت فرق میكند. بهائی ت فرقه ای ضاله و كافر است . ای ن بحث، زی اد نظر مرا به خود جلب نكرد و حس كنجكاوی در من برانگ ی خته نشد و آن را بی اهمیت تلقّی نمودم . پس از آن، تمام كوشش خو ی ش را در قرائت قرآن و سعی در حفظ كردن آی ات و سوره های آن متمركز ساختم . از برکردن برا یم بسی ار دشوار بود. روش مدارس با شاگردان، اجبار کردن آنها برای از برکردن قرآن بدون آنكه آ ی ات را بفهمند . ای ن كار برای مان عقده ای ا ی جاد كرده بود كه مسئلۀ از بر كردن را بس ی ار سنگ ی ن و سخت می نمود ز ی را مرا به ی اد زحمتی كه بالاجبار ملزم به آن بود ی م می انداخت و حتی باعث تنفرم از سعی برای از بر کردن آن می نمود . با وجود ا ی ن دست از كوشش برنداشتم و شروع به از بر کردن نمودم . وقتی خواستم سور ۀ بی نه را از برکنم بس یار مای ۀ تعجّب بود كه فقط با چند بار تكرار، آن را از بر کردم زی را سعی نمودم ابتدا آن را بفهمم از ا ی ن جهت با سرعت و به راحتی توانستم آن را از بر کنم. سال آخر دانشكده بودم . در تعطی لات نی مۀ سال دانستم كه خواهر بزرگم چند روزی برای د ی دار به مصر خواهد آمد . خود را آمادۀ استقبال و همراهی او کردم ز ی را به او و همسرش علاقۀ خاصی داشتم و خانۀ آنها

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2