سفر از ایمان به ایقان

243 این گونه بود خانواده ای که در م ی ان آن بزرگ شده بودم، خواستم نمائی از آن را به شما معرفی کنم زی را كاملاً یقی ن دارم كه بلوغ به ا ی ن فضل و موهبت عظ ی م به هی چ وجه نتی جۀ سعی و كوشش ذاتی نبود بلكه به فضل محض از جانب خداوند متعال بود و عموم آن هایی كه در زندگی من نقشی داشتند شر ی ک و سهیم در مهی ا ساختن من بودند، از آنها اقتباس کردم و فهمیدم و یاد گرفتم . جوانی بودم نسبتاً پای بند و متمسک، چنان ترب ی ت شده بودم كه از اشتباهات، ترس و واهمه داشتم ز یرا یقی ن داشتم كه خدایی هست و احساس می نمودم كه او مرا می بی ند هرچند که من او را نمی توانم بب ینم. بنابراین خش ی ةالله در وجودم سرشته شده بود تا مرا از اشتباهات و ارتكاب گناهان تا حد مقدور محفوظ می داشت. در به جا آوردن نماز ز ی اد مق ید و منظم نبودم و زندگی من عاری از افراط و تف ری ط بود و به ی اد ندارم هرگز نسبت به کسی ك ی نه و حقد و حسد در قلبم داشته باشم . در دانشكدۀ بازرگانی تحص ی ل می كردم و اتفاقاً در آن زمان اغلب افراد خانواده ام ی ا ازدواج كرده و به خانۀ خود رفته بودند و ی ا برای كار و زندگی به خارج از كشور کوچ کرده بودند و پدر و مادرم ن ی ز به آنها پ ی وسته بودند . بنابراین ا ی ام تحص ی ل در دانشگاه را تقر یباً به تنهایی در خانۀ پدری ام گذراندم . در آن اثناء از تنهایی ام چ ی زهای ز ی ادی آموختم . در ایام تعطی لات، مسئولیت استقبال از افراد خانواده در د ی دارهای آنان به عهدۀ

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2