242 خدا بی امرز خو ی ش را با دی وار محكمی از توكل محاصره كرده بود كه باعث شد ا ی ن را درک كنم كه خداوند آفرینندۀ همه چیز وجود دارد اگرچه او را نمی توانیم به ظاهر ببینی م ولی ی کخدای راستی ن یگانه و یکتا هست و ا ین ی ک روایت و خیال نیست. از ای ن جهت آموختم چگونه با خداوند گفتگو نما ی م و مطمئن بودم كه او به حرف های من گوش می دهد. پدرم زندگی خو ی ش را به سادگی بدون ه ی چ نوع پیچی دگی می گذراند . مهارت عج ی بی در سهل و آسان نمودن مسائل داشت که بغرنج و پیچی ده بودند . وقتی قدرت و مهارت او در ساده نمودن مسائل با اصل توکل بر خداوند كه همراه او بود توأم می گشت حل هر مشكلی به نظر واضح و روشن می آمد و احت ی اجی به بذل سعی و كوشش برای به دست آوردن آن وجود نداشت . خداوند او را ب ی امرزد و روح گرام ی اش را در مراتب عالی مسكن و مأوی دهد . من پسر هفتم در خانواده بودم و چهار خواهر بزرگ تر داشتم . در خانواده عادت داشت ی م كه بزرگ ترها از حق احترام و اطاعت کوچک ترها برخوردار باشند . ای ن اصل ثابت در خانواده اعلان نشده بود ولی آن رابطۀ حقی قی كه ما را به خواهران و برادران بزرگ ترمان وابسته می نمود همانا طرز رفتار و محبت آنها نسبت به ما كوچك ترها بود كه باعث می شد ما به حكم بزرگ تر بودن و به خاطر ذاتخودشان آنها را مستحق قدردانی دان یم نه به علّت تحم یل ای ن موضوع بر ما .
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2