236 با وجود ا ی ن اعلان و بازگشت به اسلام، خانوادۀ همسرم پس از رسی دن به مرادشان همچنان بر قطع كامل روابطشان با ما ادامه دادند . اما دوستان بهائی ما در حق ی قت ما را به خود وا نگ ذاشتند و ارتباط دوستانه و نزدی كشان را ادامه دادند و لحظه ای در تقد ی م كمک و مساعدت در موارد نیاز ترد ی د نمی نمودند . خواهر عزی زم وضع و توان ما را به خوبی درک می كرد و وقتی برای دی دار به مصر می آمد در كمال آرامی با من صحبت می كرد و مرا اطم ینان می داد كه خداو ند خدای قلب ها است و تنها شرط آن پاكی و خلوص ن یت است و خداوند بنده های ش را فوق طاقتشان مكلّف نمی سازد. بعد از حدود هفت سال كه از دی انت بهائی دور بود ی م ولی دوستی ما با بهائ ی ان منطقه مان همچنان ادامه داشت، پسر بزرگم به خاطر علاقۀ زی ادی كه به خاله و فرزندانش داشت كه برای تعط ی لات تابستانی به مصر می آمدند شروع به طرح سؤالاتی دربارۀ دیانت بهائی از من نمود . با رفتن مستمر به د ی دار دوستان و خانواده های بهائی به او كمکمی كردم و فرصت را فراهم می ساختم تا با بعضی از شخص یتهای مطلع ملاقات كند تا دربارۀ آنچه که می خواهد بداند بپرسد . او را به جستجوی حقی قت تشو یق می نمودم ز یرا این اولین تعلی م از تعالی م بهائی است و فرزندان، د ی ن آباء و اجدادشان را بدون جستجوی حقی قت در مورد آن د ی ن به ارث نمی برند.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2