سفر از ایمان به ایقان

216 شبی از شب ها در عالم رؤ ی ا خود را در ز ی ارت كعبه ی افتم كه درهای آن به رو ی م باز شد و به داخل آن رفتم . چیزی دیدم مانند یک مقام كه دورش آهن بود . در داخل كعبه نماز عصر و مغرب را به جا آوردم. این رؤیا را برای دایی خو ی ش تعری ف كردم تا برای م تعبیر کند. او گفت : تغیی ر بزرگی در زندگی فعلی تو پ ی ش خواهد آمد كه تو را به ی ک زندگانی بهتر و زیباتر از آنچه هست خواهد كشاند، پس صبر داشته باش و سپس با زمزمه ای آرام گفت « : رِ الصّابر  وبَش ین». پس از مدتی هنگامی که فرزند اولم را باردار بودم، همسرم گفت كه برای سفر به عربستان سعودی ثبت نام کرده است . من بسی ار خوشحال شدم و به ی اد رؤ ی ایم افتادم كه ان شاء الله به حج موفق خواهم شد . ولی همسرم ای ن فرصت را به خاطر وضع جسمانی من نپذ یرفت . صحت من اجازه نمی داد كه سفر کنم ز ی را دكت ر گفته بود كه زا ی مان من آسان نخواهد بود و می بای ست با عمل سزار ین زای مان انجام شود . موقعی ت بسیار سخت و پرمخاطره ای بود به خصوص كه نمی خواستیم تجربۀ تلخ سابق را تکرار کنیم كه منجر به از دست دادن دخترم در موقع زا ی مان شده بود . پس از گذشت یک سال از تولد پسرم تصم ی م گرفتم برای رضای پروردگار حجاب بر تن كنم . دقی قاً همان روز كه ا ی ن تصمی م را گرفتم مژدۀ نامزد شدن مجدّد همسرم برای كار در عربستان سعودی رس ید. احساس کردم كه ا ی ن تصادف، تصم ی م مرا در پوش ی دن حجاب تأ یی د می کند تا برای

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2