208 پدرم از من كتابی خواست تا مطالعه نما ی د اما سؤالات مادرم متوقف نمی شد. او می گفت كه دو شب اول خو اب نداشت . با وجود ای نكه اطم ی نان داشت كه خداوند نخواهد گذاشت كه من و همسرم در مس یر نادرست برویم ز ی را مطمئن بود كه خداوند همان گونه كه ما او را با تقوای خالص می پرستی م او نی ز ما را دوست دارد. یک باره با نوعی قاطع ی ت ولی با لحنی مهربان و نرم به پدرم گفت كه او بی نهای ت نسبت به ای شان احترام قائل است و رأی و نظر صائب ای شان را در امور دن ی ا و زندگی قبول دارد، اما در مسئلۀ دی ن به من اعتماد كامل دارد چونکه من او را در راه خدا همراهی كردم تا بر ادای فر یضۀ حج موفق شود و بر ادای نماز و واجبات و فر ائض دی نی قائم و پای بند بماند . خدا بیامرز پدرم بس ی ار فهم ی ده و باوقار بود . او گفت : رابطۀ انسان با خدا ی کرابطۀ بسی ار خصوصی است و هر شخصی مسئول نفسخو یش است بنابرا ی ن بر اوست كه تصم یم بگی رد كه آ یا ای ن حق است ی ا نه و ه یچ موجودی اجازه ندارد در راه او با ی ستد و مانع شود . سپس او را به آی ۀ شمارۀ ۱۳ از سور ۀ اسراء ی ادآوری نمود : أ نَاهُ طَائِرَهُ فِ أزَم أ سَانٍ اَل إ ن ا «وَكُل ی أ رِجُ لَهُ عُنُقِهِ وَنُخ ی أقِ أ مَ ال ی و امَةِ كِتَابًا أقَاهُ یل أ شُورًا». مَن
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2