سفر از ایمان به ایقان

201 ای ن سخنان، آغاز راه من برای فهم قرآن و تعمق در بحر معانی آن و نه فقط حفظ کردن آن بدون درک معانی بود . شروع به خواندن قرآن کردم. گاهی بحث و مجادله می كردم و گاهی قانع می شدم. آن سال، هر هفته به منزل خاله سم ی ه می رفتی م، تاریخ دی انت بهائی و مفاه ی م و مبادی و اصول و تعال ی می را كه حضرت بهاءالله آورده بودند به ما درس می داد. همواره درصدد بودم اشتباهات او را بگ ی رم و احساس می کردم كه مسئول هستم تا مبادا دو برادر كوچك ترم در همان تله ای گرفتار شوند كه پدر و مادرم در آن افتاده بودند و سعی داشتم از آنها حما ی ت كنم. مطمئن بودم كه خداوند با من است و حتماً دلایل و براه ی نی را در مقابل من قرار خواهد داد تا بتوانم والد ی ن خوی ش را از ای ن ورطه نجات دهم . همی شه به ی اد دارم كه والد ی نم مرا به جستجوی حقی قت و ت فکر در سؤالات تشو ی ق می کردند تا به حق ی قت برسم و مرا همراهی می نمودند تا خود به نتی جه و معلومات لازم بدون فرض آن دست یابم . خی لی ما یۀ تعجب بود كه هر بار نكته ای می ی افتم تا آنها را از اعتقادشان باز دارم با بحث و گفتگو متوجه و قانع می شدم كه نفس همان مسئله اعتقاد آنها را پشتی بانی و اثبات می كند. مدت یک سال تمام نماز و دعا را به جا می آوردم و خود را مجذوب شرح و تفس ی ر نازله از قلم حضرت بهاءالله میی افتم و از كلمات الهی ۀ حضرتش كه اعماق قلب را مهتز می ساخت در شعف بودم . علاوه بر

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2