سفر از ایمان به ایقان

200 نشست و گفت : تو خواهر بزرگ تر هستی و مسئول ی ت سنگی نی نسبت به دو برادر كوچك ترت داری . بنابرای ن اگر سؤالاتی و ی ا احساساتی داری با من در می ان بگذار . من مادرت هستم و تو تنها دختر منی و ه یچ كس در تمام عالم تو را بی ش از من دوست نخواهد داشت و مرا در آغوش گرفت و به شدت گریست. من از شدت ترس و نگران ی م برای آنها در حالی كه میلرزیدم به شدت میگریستم. ناگهان تمام قوای خو ی ش را جمع كردم و با نگاهی مادرم را زیر سؤال گرفتم و گفتم : آنچه می گویی صح یح نیست! و من مطمئن هس تم كه پی امبر د ی گری وجود ندارد و شما هرچه بگوی ی د من بر د ی ن حضرت محمد باقی خواهم ماند و د ی ن خوی ش را حتی اگر مرا بكشند رها نخواهم كرد . با كمال مهربانی و محبت به من نگاه كرد و گفت : دختر عزی ز من چه كسی تو را خواهد كشت؟ من از تو نخواسته ام كه د ی ن حضرت محمد را رها كنی بلكه برعکس از تو می خواهم قرآن را مطالعه کنی و مورد بحث قرار دهی و جستجوی حقی قت کنی تا درستی كلام من بر تو ثابت شود . اگر چنانچه نظر ما صح ی ح نبود وظی فه داری كه ما را آگاه سازی و ثابت كنی كه ما اشتباه كرده ایم. قرآن را بخوان و از خداوند كمک و یاری بخواه، اگر با صدق و خلوص ن ی ت جز راه حق را نخواهی او هرگز تو را ناامی د نخواهد کرد .

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2