198 و گاهی سكوت حكمفرما می شد. گاهی می گری ستند و گاهی میخندیدند. از خود می پرسی دم خدای ا چه شده است و چه بر سر آنها آمده است؟ روزی مادر مرا صدا كرد و پرس ید: حنان چه كسی قرآن را به تو آموخت؟ و چه كسی نماز و روزه را به تو ی اد داده است ؟ جواب دادم : شما و پدر . به من گفت : آی ا در خلوصو عشق ما نسبت به خداوند و جستجوی راه حق شک داری؟ بدون لحظه ای تفكر گفتم : البته كه نه. به من گفت : اگر به تو بگو ی م كه ما تمام سال های زندگی مان را صرف مجاهدت در راه حق نموده ای م و در هر حال جز رضای او نخواسته ای م گفتۀ مرا باور می كنی؟ گفتم : بله البته. ادامه داد و گفت : و اگر بگو ی م كه خداوند دعاهای ما را اجابت نموده و به راه خو ی ش هدای ت نموده و نشان داده است كه ارسال پیامبرانش مداوم بوده و هرگز قطع نخواهد شد آ ی ا باور می كنی؟ گفتم : بله. با چشمانی مملو از اشک نگاهی به من نمود و پس از لحظاتی مكث كه به مانند قرنی بر من گذشت گفت : پس از بحث و مطالعۀ طولانی در یافتی م كه رسالتی جد ی د به وسیلۀ پی امبری جد ی د بعد از حضرت محمد ظاهر شده است و ما باید از او پیروی كن یم. آیا به آنچه ما در نت یجۀ
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2