192 پایان خوش روی ارویی و تصر یح پس از تعمق بس ی ار و طولانی و پس از احساس اطم ی نان و یقی ن به آنكه در مس ی ر الهی قرار گرفتهای م به فكر افتاد ی م با صراحت با خانوادههای مان روبه رو شویم. ابتدا از سه فرزند خو ی ش شروع کردیم. دختر بزرگ ما حنان ۱۲ سال داشت و اول اعتراض نمود . پسران ما حازم ۹ ساله و حاتم ۶ ساله بودند . سپس با پدر و مادرم صحبت كرد ی م و بعد با بقی ۀ افراد خانواده مان، ب رادران و خواهران و بعد با دوستان . واکنش افراد متفاوت بود برخی تصد ی ق و برخی تكذ ی ب مینمودند و بعضی د یگر ی ا سكوت می کردند و ی ا عصبان ی ت نشان می دادند و گروه سوم حالتی ب ی ن شبه موافق و معترض داشتند . برخی قطع رابطه با ما را ترجی ح دادند به ام ی د آنكه شا ی د بار دگر خداوند ما را هدا ی ت نماید و به وضع سابق خو ی ش بازگردی م؛ به همان د ی ن آباء و اجداد كه با آن به دن یا آمدیم و دار فانی را وداع كن یم. از بعضی از افراد خانوادۀ خود و همسرم تقاضا نمودم سطوری چند از سفر در راه ا ی مانشان را مختصراً بنویسند و با قلم خو یش احساسات درونی شان را به رشتۀ تحر ی ر در آورند و برای هر ی ک از آنان فصلی جداگانه در ای ن كتاب اختصاص دادم .
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2