سفر از ایمان به ایقان

133 به خواب بروم . آن آی ات را به خاطر آورده و مغزم را تا طلوع صبح روز بعد به خود مشغول كرده بود . آن خانواده صبح روز بعد آمدند . دوستم كه حالت ترس و ح یرت و خستگی مرا به خاطر بی خوابی متوجه شده بود با نوعی ترحم و دلسوزی به من نگر ی ست و با لبخندی تشویق آمیز و نی روبخش گفت : نظرتان چ ی ست كه صحبتمان را با ا ی ن صبح نورانی و ز ی با آغاز كن یم. جلسۀ خود را آغاز كردیم. همسرم آرامش و سكون ب ی شتری داشت . آی اتی كه مغز ما را به تفکر اند اخته بود و مسائلی كه روزانه بر ما روشن و واضح می گشت، ما را به ا ین حقیقت وا داشت كه هر نوع جدل و اعتراض پس از ا ی ن صرفاً از روی تكبر و بی هوده خواهد بود . حقی قت به وضوح نما ی ان بود و دانست ی م كه ذات ی كتای الهی كه احد و واحد است نخواهد گذاشت خلقش در ظلمات گمراهی قرار گ ی رند و به ی اری آنها نشتابد . ما كه به نماز و دعا توسل نموده ای م، اركان پنج گانۀ اسلام را به جا می آوریم و تعال یم دی ن خوی ش را حتی المقدور در زندگی روزمره مان به کار می بندیم و چنانچه حق فرموده در قرآن تدبّر می کنیم و کوشیده ایم با عقل و روح خو یش آن را درک نماییم. در آن لحظه سم ی ه ما را متعجب ساخت و گفت : من آنچه را داشتم گفتم و الآن وقت آن رس ی ده كه ما سرنوشت خو ی ش را رقم زنیم. او گفت كه د ی گر به دی دن ما نخواهد آمد ز یرا بی فای ده خواهد بود . حال ما بای د صرفاً با قلب و وجدان خو ی ش به خداوند پناه بر ی م و شب و روز التماس

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2