127 اجاره كرده بود ی م در محی طی سرسبز و پر گل با عطر ی اس كه مشام ها را معطّر ساخته بود و فضایی بس ی ار شاعرانه و پر صفا به جلسۀ روحانی ما بخشی ده بود، هر ی ک از فرزندان ما ی كی از سوره های كوتاه قرآن را تلاوت نمود كه از جمله سور ۀ بی نه بود. من قسمتی از سور ۀ كهف را كه هر روز برای پ ی شبرد امور روزانه ز ی ارت می كردم خواندم . سپس دخترش با آوایی ملكوتی بعضی از آ ی ات الهی را تلاوت كرد و ا ین اولین بار بود كه فقراتی از آی ات آنها را می شنیدیم. « ای پسر تراب، كور شو تا جمالم ب ینی و كر شو تا لحن و صوت ملی حم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نص ی ب بری و فقی ر شو تا از بحر غنای لای زالم قسمت بی زوال برداری . كور شو ی عنی از مشاهدۀ غ ی ر جمال من و كر شنو ی عنی از استماع كلام غ ی ر من و جاهل شو ی عنی از سوای علم من تا با چشم پاك و دل ط ی ب و گوش لطی ف به ساحت قدسم درآیی .» (بهاءالله ، ك لمات مكنونۀ فارسی ) ای ن كلمات ز ی با در روح ما تأث یر بسی ار نمود ولی به علت کبر و غرور هی چ اظهاری نکردیم . پسر خردسالم به محض تمام شدن تلاوت ا ین آیات فریاد زد : قرآنی كه س ی رونا تلاوت نمود بس یار زی با بود و مرا به گر ی ه واداشت و شروع به گر ی ه كرد. پدرش عصبانی شد و با خشم از او خواست ساكت شود.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2