سفر از ایمان به ایقان

126 این مسئله با شما حرفی نزنم ! ولی همسرم فرصت نداد كه ا ی شان حرفش را تمام كند و با عصبان ی ت شدید گفت : چه می گویی؟ چه قراری گذاشته ای؟ تو كی هستی كه قرار بگذاری؟ تو حق چنین کاری را نداری، خداوند تو را مأمور فرموده كه ما را آگاه کنی و شما مأمور به اطاعت هست ی. تو كه هستی كه بخواهی ما را از رس ی دن به حق ی قت محروم کنی؟ آن خانم از شدت بهت و ح ی رت نتوانست لب بگشا ی د و در اوج تعجب به گر ی ه افتاد . پس از كمی آهسته گفت : حق با شماست استاد عبدالعزی ز، حق با شما است . متأسفم ، متأسفم . در ای نجا من از رفتار همسرم و واکنش شدید او دچار بهت و پر ی شانی شدم و برای لحظاتی چند توان حرف زدن نداشتم . بعدها همسرم به من گفت كه خود متوجه نبوده است كه با ا ی ن لحن تند و غضبناک با آن خانم صحبت كرده است . از آن لحظه به بعد آرامش بر ملاقات های ما حکمفرما شد و جدالی كه بی ن همسرم و ا ی شان گهگاهی پ ی ش میآمد متوقف گردید. بحث و مطالعۀ خو ی ش را فقط در كتاب قرآن كر ی م بی طرفانه و بدون هرگونه جانبداری ادامه داد ی م و با جدیت سعی داشت ی م به حقی قت برسیم . در یكی از شب ها بعد از صرف شام، پس از ی ک روز طولانی و خسته كننده از بحث و جست وجو در قرآن كر ی م، دوست من پ ی شنهاد کرد برای خاتمۀ ا ی ن ملاقات آ ی اتی را از قرآن ز ی ارت كن ی م، و دخترش ن ی ز بعضی از آی ات نازله ( چنانچه می گفتند) قرائت نما ید. در بی رونی آپارتمانی كه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2