سفر از ایمان به ایقان

سف ر از ا ی ما ن به ا ی قان د کت ر س و س ن حُس ن ی

سف ر از ا ی مان به ا ی قان د کت ر س و س ن ح س ن ی

سفر از ایمان به ایقان نوشته : دکتر سوسن حُسنی انتشارات خرد چاپ مهر ۱۴۰۱ شمارۀ استاندارد بین المللی کتاب: -۰۲-۳ ۹۳۹۴۶۵ ۹۷۸-۱- Journey from Faith to Certitude By Dr. Sawsan Hosny Kherad Publishing October 2022 ISBN: 978-1-939465-02-3 Website: https://kheradpublishing.com Email: editor@kheradpublishing.com

ا ی ن ک تابرا به روح دو س ت ع زیز و مادر روحا ن ی ام م ر ح وم با ن و سم ی ه الا می ری پی شک ش م ی کن م که با ک مال مه ربا ن ی و بردباری و ا ی مان هم راه م ن و خا ن واده ام در ط ول ا ی ن سف ر ب ود و د س تا ن مان را گ ر ف تتا به س ر من زل ا م ن ا ی قان رساند . د کت ر س و س ن ح س ن ی Email: myjourny78@gmail.com

فهرست پیشگفتار 9 سرآغاز 13 سفر خانواد ۀ کوچک 23 سفر مکه برا ی حج بیتالله الحرام 35 پدرم را به ی اد آوردم 43 اختلاف در تفاس یر و پیچیدگی تأویلها 52 دوست بس ی ار عز یزم 61 شب فراموش نشدن ی 68 سفر تازهای آغاز شد 81 آغازی جدی برای رد و انكار دلا یل 93 نظریۀ خاتمیت 102 اسلام در قرآن چ ی ست؟ 115 بازگشت م جدد به بحث و گفتگو 125

آی ا كتاب بر فطرت نازل شده است؟ 135 ای صاحبان عقل و هوش عبرت گ یرید 157 شكافتن آسمان و متلاش یشدن كوه ها و فروپاش ی سدها 176 پایان خوش 192 سفر حنان دختر بزرگ ما 194 سفر والدین ما 206 سفر خواهرم مد ی حة به زبان خودش 214 سفر خواهرم ام یرة 230 سفر برادرم علاء 240 سفر برادرم عمرو 268 سفر یحیی برادر همسرم 277 سفر برادر همسرم فؤاد 294 اطلاعات ب یشتر دربارۀ آئین بهائ ی 302

9 پیش گفتار حافظۀ انسان چقدر شگفت انگیز است و مایۀ تعجب بسیاری است كه چه چیزهایی را در خود ذخیره می کند ، و عجیب تر آنكه آنها را به شکلی مرتب و منظم و بی هیچ درهم پیچیدگی در خود نگه می دارد. در عین حال این خاطرات به نحوی زنجیر وار و همبسته تنظیم شده اند. گویی وقایع، حكایتی است كه قصۀ ی ک زندگی و یا بخش هایی از آن را باز گو می کند؛ و مایۀ شگفتی است كه چگونه حافظۀ انسان چیزهایی را كه اکنون به آن ها نیاز ندارد به اعماق خود سپرده است تا خاطرات در هم آمیخته نشوند . ولی به محض برخورد با حادثهای مربوط به آن خاطرات، آن را بی درنگ به یاد می آورد و حال و گذشته را به هم پیوند می زند و مانند هم میداند. گاهی این خاطرات در لحظات تاریک زندگی می درخشند تا انسان را با جلوه هایی از گذشتههای شیرین نجات دهند. گ ویی وظیفۀ خاطرات این است که مصیبت ها و سختی های زندگی را آسان کند . حافظۀ انسان در موا قع لازم، چگونگی رسیدن به زندگی در زمان حال را به خاطر می آورد و انسان را ب ه درک نحوۀ انتخاب راه درست رهنمون می کند و او را به زمان حال و آنچه برای تغییر در مسیر زندگی مادی و معنوی نیاز دارد می رساند.

10 هر یک از ما مسیر زندگی خود را، هر آنچه باشد، از یک نقطۀ معین آغاز می کنیم كه گ ویای رؤیاها و آرزوهای ما باشد . برخی ممكن است آنچه را از پدران و نیاکان خویش ارث برده اند بدون هیچ تغییر و تبدیلی ادامه دهند . و اگر از سود این میراث، در زمانی به غیر از زمان آن پرسیده شود آن را بی درنگ حذف و نابود می کند. هنگامی که صدای عقل و منطق، او را از ادامه دادن در مسیری باز دارد كه علم و اندیشه دیگر ب ا آن همخوانی ندارد آن را خاموش می سازد تا به چیزی دست یابد که خود و فرزندانش را به خواسته های تضمین شده می رساند. برخی از ما انسان ها مسیر م تفاوتی را می پیماییم و از آنچه معمول است پرسش می کنیم و پرسش هایی را آغاز می کنیم كه خواب از سرمان بپراند و روح را با تردیدها و شاید گاهی با دشمنی و گاهی با احساس برتری جویی و فخر می سوزاند. پیمودن راهی جدید و غیرعادی همواره پوشیده از خار و خاشا ک است و راهی است كه جز کسانی که خود را وقف سیر در راه تفكر و تأمل نموده اند، نخواهند پیمود . آنها خرد را به كار می گیرند و برا ی نتایج بحث و جستجو ارزش و اهمیت قائل اند. آنان یقین دارند كه خداوند، انسان را به زینت عقل آراسته و از سایر مخلوقات ممتاز نموده است تا بتواند راه حق را بشناسد كه راه رسیدن به خداوند است و بدین گونه نخست به عهد و پیمان الهی و بعد به نفسخویش وفا نماید . پس ا ز این مرحله با هر آنچه

11 از سختی ها و بلایا مواجه گردد، به اندازۀ سر سوزنی از مسیر حق منحرف نمی شود و از حقیقت باز نمینگردد . رسیدن به حق، تنها با پرداخت بهایی گران و نفیس نیست بلكه با بذل روح و روان است زیرا آن ثمرۀ درخت روح و فكر است كه در نتیجۀ جستجو و صداقت و بردباری به بار نشسته است . این نفوسصادق و شجاع به خوبی آگاه اند كه مسیرشان با خطرات گوناگون روبه روست ولی دقیقاً این همان است كه به مسیر زندگی انسان ارزش و سود می دهد. نگارش این كتاب از اینجا سرچشمه گرفته است و حاوی تصاویر واقعی مسیر زند گی یک خانوادۀ مصری است كه خواسته است آن را با دیگران در میان گذارد . این خود شاهدی است از صداقت هر آنچه در آن آمده است و خداوند نیز بر صداقت آن شاهد و گواه است، و خداوند بزرگ و دانا بر هر چیزی شاهد و کارساز است . سوسن حُ سنی

12

13 سرآغاز زندگی انسان ها در این دنیا هر قدر طولانی و یا كوتاه باشد، سفری است كه آغاز آن مشخص است ولی انجامش یک سرنوشت است، و شكی نیست كه ید غیبی در تشخیص مسیر و جهت سیر آن نقش به سزایی بازی می كند. در لابه لای این سفر عمر، سفرهای دیگری پنهان است . از آن جمله سفری است كه م وضوع حكایت ماست . این سفر، نقطۀ تحولی را در زندگی خانواده ای كوچ ک رقم زد و از آنجا سفرها و كوچ ها آغاز گردید. روزهای آن سفر، سهل و آسان نبود چنانچه سخت و پرمشقت نیز نمی نمود، و آمیزه ای بود از روزهایی شاد و روزهایی كه با سختی و اندوه همراه بود . در شبی تا ریک و سیاه از حافظۀ خود کمک گرفتم که بلکه مرا ی اری دهد تا بدانم چگونه به ا ی ن وضع ترسناک و مهیب رسیده ام که در آن لحظه می زیستم. افکار خو ی ش را دربارۀ وقایع ای ن سفر از گ وشۀ سلول زندانی تنگ و تاری ک آغاز نمودم که در آن نشسته بودم . در منتهای بهت و سرگشتگی به هر سمت ا ی ن زندان با دقت می نگری ستم و در س ی مای کسانی که در

14 اطرافم بودند نگاه می کردم، بلکه بتوانم موقع ی تی را که در آن قرار گرفته بودم درک کنم . آی ا هر آنچه چشمانم می بی ند واقع یت دارد؟ آیا ای ن واقعی تی است که من اکنون در آن زندگی می کنم؟ و یا آنکه کابوسی است ترسناک که بر س ینه ام می فشارد و لحظاتی بعد ب ی دار خواهم شد؟ و سرانجام بر ا ی ن واقعی ت چشم باز نمودم و آن را با کل ی ۀ احساساتم لمس کردم، بله من در زندانی کوچک با ده نفر د ی گر از خانم هایی بودم که سنشان ب ین ۱۸ تا ۶۵ سال می نمود . از خود می پرسم خدایا اینها چه بر سرشان آمده؟ فقط صورت هایی رنگ پریده را می دیدم که از خستگی شدی د رنج می برند . چه اتفاقی افتاده است؟ چرا ما ا ی نجا هست ی م؟ و این بازجویی هایی که ب ی ش از ۴۸ ساعت در سازمان امن ی ت به طول انجام ید برای چه بود؟ صحنه های آن نما ی ش بیهوده را به خاطر آوردم . هنگامی که تعدادی از «می همانان سپیده دم» ، که به ا ی ن نام معروف بودند، ساعت یک بامداد در منزل ما و خانۀ دیگران وارد شدند، و بعدها دانست ی م که ای ن وقت مقرری بود که به خانۀ ۴۹ خانوادۀ بهائی هجوم آور د ند که در شهرها و روستاهای مصر - از اسکندر یه گ رفته تا اَسوان - میزیستند. «می همانان سپیدهدم» با پاسدارها و ضابطین و سگ های پلی س وارد خانه های

15 خانواده های بی گناه شدند و تا نزد ی ک سپیده دم خانه را ترک نگفتند . پس از آنکه مدرک جرمی را یافتند که به دنبال آن بودند، آن را با کمال دقت بردند تا دل ی ل قاطعی از گناه این گنهکاران باشد، سپس با پ ی روزی خانه ها را ترک کردند . چرا؟ چگونه؟ با کدام عقل و منطق ؟ و به موجب کدام قانون؟ نمی دانیم، هیچی ک از ما علت حقی قی ای ن حملۀ عج ی ب را نمی دانست، تا ا ی نکه در ساختمان سازمان امنیت دولتی با اتهاماتی روبه رو شدیم که باعث دستگ ی ری ما در ن یمه شب شده بود . و ما از ا ی ن اتهامات و از آنچه در خانه هایمان ضبط کرده بودند و همگی به داشتن آنها اقرار نموده بود ی م، بی خبر بودیم. اتهامات ما واقعاً وحشتناک و در ع ی ن حال مای ۀ تأسف و خنده بود، اتهامی که به ما وارد کرده بودند این بود که م ا وابسته به گ روهی هست ی م که هدف آن کودتا عل ی ه حکومت است . خدایا ای ن کدام گ روهی است که ما از آن پیروی می کنیم و هیچ یک از ما اطلاعی از آن ندارد؟

16 ما بر اساس اصول عقایدمان از مداخله در امور س ی اسی ممنوع یم و این امری است که در کل ی ه کشورهای عالم معلوم و معروف است که بهائ یان به کلی در امور س ی اسی دخالتی ندارند و در ه ی چ حزب یا گروه سیاسی عضو نمی شوند و شرکت نمی کنند، زی را آنها منادی صلح و سلام هستند و عقیدۀ آنها مانند اصول ادیان دیگر، در اساس آن، چ ی زی جز خ ی رخواهی نوع بشر در برندارد تا چه رسد به عضو ی ت در گروه ها و یا احزاب س یاسی . چه حرف ها و اتهامات پوچ و بی معنایی . ای ن کدام حاکم و حکومتی است که ما می خواهی م آن را سرنگون کنیم؟ و اگر مسئلۀ سی اسی و حزبی است پس چرا کتاب های دی نی ما را ضبط کرده اند؟ چرا سؤالاتی که از ما می شد حول نماز و روزه و سا ی ر عبادات مخصوص دی ن ما دور می زد که در منازل خود انجام می دهیم؟ آی ا تفاوت در نحوۀ عبادت با روش های عبادت در اد ی ان دیگر، منجر به کودتا عل ی ه حکومت می گردد؟ و یا آنکه ممکن است پ ی روان آن دین، امنی ت و آرامش کشوری را به خطر انداز ند؟ اتهاماتی واهی و بی اساس که به بی گناهان نسبت داده می شود مای ۀ تعجب است و آنان را بابت ا ی ن اتهامات به عناو ی ن مختلف به زندان می اندازند . ای ن همان چیزی است که به جرم «اندی شه و تفکر » معروف است . از چه زمانی نظر و ر أ ی، جرم محسوب می شود؟ آی ا فکر و اند ی شه،

17 مُهر خلافی است که بر پیشانی کسانی زده می شود که عقلشان را به کار گرفته اند؟ برخی به ا ی ن پرسش، پاسخ منفی می دهند و برخی د ی گر پاسخ مثبت؛ ز ی را ما در زمانی زندگی می کنی م که فکر و اند ی شه، علتی برای کافر دانستن است . اگ ر فردی دارای نظری متفاوت باشد مستحق زندان و تبعید است . بلکه در علوم جنایی نیز مسمائی برای آن تع یی ن شده است که فقط در بعضی از کشورها وجود دارد . پس چه بود آن دستاوردهایشان؟ و چرا ما آنها را در منازل خو یش نگه می داشتیم؟ ا ی ن دستاوردها چیزی به جز تعدادی کتاب نبود ! این ها چه نوع کتاب هایی بود که مدرک جرم شناخته شده بود و باید ضبط و برده می شد و صاحبان آن مستحق زندان بودند؟ ا ی ن کتابها از کتب ممنوعه که مخل آداب و رسوم جامعه باشد نبودند؛ چنانچه کتب سی اسی و یا کتاب هایی تحر یککننده بر ق ی ام و شورش ن ی ز نبودند . مجموعۀ کتاب ها حا وی مبادی و تعال یم بسیار عالی بود که به اخلاق پسندیده دعوت می نمود، بر محبت نوع انسان از هر نژاد و اند ی شه و ی ا وابستگی های سی اسی و یا نژادی آنان تشو ی ق مینمود. کتاب هایی که بر کار و کوشش جدی و دقیق ، تشوی ق میکرد . کار و کوششی که در صورتی که با روح خدمت به نوع انسان انجام شود آن را به درجۀ والای عبادت می رساند. کتاب هایی که به همز ی ستی با دی گران و

18 قی ام به کمک و خدمت بشر بدون ه یچ گونه تبعیض و برتری جویی دعوت میکرد. کتاب هایی که ی اد می دا د دست ی اری و مساعدت را برای کل بشر از فق یر و غنی و خرد و کلان باید دراز کرد . کتاب هایی که بهائ ی ان را در هر جا که هستند به پیروی از خداوند و اطاعت از حکومت با هر نوع نظام سیاسی دعوت می نمود، ز یرا ای ن روش وصول به رضا ی ت الهی است. کتاب هایی که به معاشرت با روح و ر ی حان با پیروان همۀ اد ی ان دعوت مینمود . کتاب هایی که برای فکر و اند ی شه، احترام و ارزش قائل است . کتاب هایی حاوی بسیاری از موضوعات که موجب وحدت و الفت در ب ین جمی ع خلق است . کتاب هایی که از محبت دم می زند و آن را گرامی میداند. کتاب هایی که بر وحدت نوع انسان تأک ید می کند و اساس صلح و سلام را که آرزو ی دیری نۀ جانداران ا ی ن کرۀ خاکی است پا یه گذاری میکند. پس آ ی ا ممکن است ا ی ن کتاب ها دلی ل ارتکاب جرمی باشد که به خاطر آن ما را به زندان افکنده اند تا در سلولی تنگ روی کاشی های سرد تا صبح به سر بر ی م؟ تا آنکه صبح روز بعد در انبارها را بگشایند و به گفتۀ خودشان تختخواب برایمان ته ی ه نمایند. بعد از تحق ی قات و بازجویی های طولانی و خسته کننده ، بانوان را به بخش زنان در قناطر فرستادند و آقایان را به بازداشتگاه در قاهره بردند .

19 در حالی که در ماش ی ن آبی رنگ به همراه دی گر بانوان به سمت زندان می رفتم، آنچه با وجود بی حالی و خستگی شد ی د فکر و عقل مرا به خود مشغول کرده بود ا ی ن بود که ما به چه جرمی متهم هست ی م و وضعیت ما می ان سا ی ر مجرم های معروف د ی گر در داخل زندان چطور خواهد بود؟ نحوۀ برخورد دیگر زندانیان با ما چطور خو اهد بود؟ ترس واقعی من از آن بود که با چه نوع زندان ی ان زن د ی گر همبند می شوم و سرنوشت ما چه خواهد شد؟ آی ا با آدمکش ها همبند خواه ی م بود؟ نه، نه، ا ین بسی ار وحشتناک است و من قدرت تحمل آن را ندارم . آی ا با دزدها و خلاف کاران و یا قاچاقچیان مواد مخدر همبند خواهی م بود؟ ای پروردگار، رحمت تو را می خواهم. چه جرمی به ما نسبت خواهند داد و با چه جور زندانیانی همبند خواه ی م شد؟ اگر با هر ی ک از این دسته ها ما را همبند نمودند، با آنها با ید چطور رفتار کن ی م؟ آنها ما را در م ی ان خو یش چطور خواهند پذی رفت؟ ما ۱۱ تن زن و دختر بودی م؛ همگی تحصیل کرده و صاحب مشاغلی ارزنده در زم ینه های تربیتی و اجتماعی و علمی در داخل و خارج مصر. در می ان ما مد ی ر و پزشک، استاد دانشگاه و معلم و دانشجو و مهندس وجود داشت . با طلوع صبح و پس از پا ی ان بازجویی هر ی ک از ما، که مدت ۴۸ ساعت از لحظۀ دستگ یری طول کشید، به بخش زندان زنان قناطر رس یدیم. با رس ی دن به ای ن بخش، از شما چه پنهان، احساس خوشحالی کردم،

20 هنگامی که تابلو درب آن قسمت از زندان را که برای ما اختصاص یافته بود د ی دم که روی آن «جرم های عقیده و فکر » نوشته شده بود، نوعی اطمی نان قلبی به من دست داد و بعد متوجه شد ی م که ای ن بخش تنها به ما اختصاص دارد و افراد د ی گری با ما هم سلول نخواهند بود . در اینجا یقین نمودم که خداوند ادع ی ۀ ما را اجابت فرموده است . به محض ورود به سلول زندان ی کی پس از د ی گری از فرط خستگی خود را به روی زم ی ن سرد انداخت ی م و در وسط سلول به ه م چسبیدی م تا یکدی گر را از سرمای شد ی د اواخر ماه فور یه گرم کنیم . ای ن وقای ع در فوریه سال ۱۹۸۵ میلادی رخ داد . پس از آن ساعات خسته کنندۀ بازجویی که گوی ا قرنی به طول انجام ی د همگی به خواب رفت ی م و صبح بس ی ار زود با ورود مأموران به سلول بی دار شدیم. با وجودی که فقط چند ساعتی ب ی شتر نخوابی ده بودی م ولی با ورود پر سر و صدای مأموران به سلول ب ی دار شدیم و احساس راحتی میکردیم. دو مأمور زن عبوس وارد سلول ما شدند . به صورت ما طوری خ یره شده بودند که گوی ی مخلوقاتی عج یب و غری ب از کرۀ دی گری هستیم یا ی کی دی گر از عجای ب هفتگ انۀ جهانیم و بعد سلول را بدون ه ی چ حرف و کلامی ترک کردند .

21 به مخ ی له احدی از ما خطور نمی کرد که ما خطرناک ترین مجموعه از می ان کل ی ۀ مجرم ی ن زندان به شمار می آمدی م و جرم ما از هر جرم د ی گری روی زم ین خطرناکتر محسوب می شد. ای ن دقی قاً سخنانی بود که از مأمور زندان شنیدیم که صبح اول ورودمان به ملاقات ما آمد و به هم ی ن دلیل ای شان چنی ن تشخی ص داده بودند که ما، خدا را شکر، با ی د در سلولی جدا از دیگران نگهداری شو یم تحت عنوان نوعی جد ی د از انواع جرم و گناه به نام «جرم های عقیده و فکر». ای ن نشان دهندۀ درجۀ خطراتی بود که ما ایجاد می کردیم. اغراق نیست ا گر بگوی م تا چه اندازه همۀ ما از بابت ا ی ن قرار صحی ح آقای زندانبان احساس راحتی کردیم که ما را در سلولی به دور از دیگر زندانیان با انواع جرم های وحشتناکشان با ی د نگهداری نمود؛ ز یرا این گونه از آنها دور خواه ی م بود. نحوۀ سخنان خشن و محکم زندانبان را تا عمر دارم فراموش نخواهم کرد، ا ی شان به ما با کمال تشکر اطلاع دادند که قبل از ورود ما به ای ن زندان به کل ی ۀ زندانیان، خطرناک بودن ما را هشدار داده اند و از آنها خواسته اند به ه ی چ وجه به ما نزد ی ک نشوند و از هرگ ونه صحبت و رفت وآمد با ما بپره یزند و این به خاطر حفظ جان خود آنها از خطر بوده است . در عی ن حال و به کمال شدت از ما خواست که از همان دستورها پی روی کنیم و با سا ی ر زندان ی ان تماسی نداشته باشیم و کلامی رد و بدل

22 نکنیم، برای هر کاری که باشد، تا مبادا م یکروبها ی فکر و عقیده ای که به آن مبتلا شده ای م خدای ناخواسته به دیگران که ساده و بی گناه هستند سرایت نماید. با وجود ا ی نکه، از حق نبا ید گ ذشت، آقای زندانبان با نوعی احترام که با جدیت شدی د همراه بود با ما صحبت می کرد، ولی در ادامه همگی را به وارد ساختن سخت ترین مجازات در صورت مخالفت با دستورها تهد ید نمود . ای شان دقیقاً گفتند: « ما با شما با احترام صحبت می کنی م چون میدانی م شما افراد تحص یلکرده و فهمیده ای هستی د ولی اگر از مقررات سرپی چی کنید کمرتان را خرد خواه ی م کرد». در میان ای ن افکار بودم و صحنه های زندگی ام در مقابل چشمان پر از اشکم می گذشت . به ی اد همسر عز ی زم افتادم که با دیگران صبح همان روز برای ادامۀ بازجویی ها به بازداشتگاه فرستادند، همان طور که ما را به زندان قناطر برای بازجویی و تحقیق آورده بودند. آغاز زندگ یام با شری ک عمرم از خاطرم گذشت و زندگی مشترکمان را به یاد آوردم که چند روزی قبل از دستگ ی ری، ب یستمین سالگرد ازدواج و ارتباط مبارکمان را جشن گرفته بود یم.

23 سفر خانوادۀ کوچک در زندان به ی اد آغاز ا ی ن سفر افتادم که چگونه مرا به خاطر تهمت هایی به این زندان انداخته بودند که تصور آن به مخ ی لۀ هیچ کس خطور نمی کرد. اکنون من که ی ک استاد دانشگاه بودم و بهکلی نسبت به سیاست و آنچه در آن می گذشت بی علاقه بودم و فقط به شن ی دن آنچه در اخبار گفته می شد اکتفا می کردم، خود و همسرم که ی ک مربی با فضیلت و با شخص ی ت، مؤمن و معروف به اخلاق نیک بود، به اقدام عل یه حکومت متهم شده بودیم؟ خدا ی ا چگونه ممکن است به یکباره این طور شود؟! خوشبختانه حافظۀ من از هول آنچه می گذراندم مرا نجات داد و به سمت کانون گ رم خانۀ کوچکمان کشیده شد، به خاطرات ازدواجمان بازگشتم که بس ی ار ساده و معمولی در میانۀ دهۀ شصت صورت گ رفته بود . از طر یق خواهرهای همسرم با او آشنا شده بودم . ی کی از خواهرهایش در جستجوی همسری مناسب برای برادر متد ی ن خوی ش بود که از خلق و خوی و آنچه او در شر ی ک زندگی آیندهاش آرزو می کرد برخوردار باشد . در آن زمان مفهوم دینداری با آنچه امروزه متداول است متفاوت بود. اولین صفتی که ای ن جوان مای ل بود در شر ی ک زندگی خود بی ابد، متمسک بودن به م ی زانی از تد ی ن بود که بتوانند در راه خداوند بدون هیچگونه تعصب و زیاده روی حرکت نمایند و این صفت بای د از درونش

24 تراوش نما ید و نه آنکه در نت ی جۀ فشارهای خانوادگی و یا اجتماعی باشد چنانچه نباید م ربوط به رشتۀ تحص ی لی او باشد، بنابرا ین پای ه و اساس ا ین انتخاب بر جنبۀ روحان ی استوار بود . شرط نخست من برای ازدواج ا ین بود که بکوشیم با یکدی گر اسلام را از مسائل مادی و سیاسی که در آن آمی خته گ شته و موجب عدم وصول بس ی اری به کنه پرعظمت آن شده است خلاصی بخش ی م و آن را مجدداً زنده کنیم . زندگی خانوادگی مشترکمان را از همان لحظات نخست با ا ین هدف مشترک آغاز کرد ی م که مسی ر زندگی خو ی ش را وقف تعمق و درک بهتر د ی ن خود نماییم که گران بهاترین هدیه ای است که از پدران و نیاکانمان به ارث برده ایم . البته انتخاب ا ین دی ن مانند اغلب مردمان د ی گر که بر دی ن نیاکانشان تولد می ی ابند، به خواست خودمان نبود . اما همواره به این افتخار می کردیم که بر «دی ن فطرت» به دن ی ا آمده ایم و پ ی امبرمان حضرت رسول اکرم - صلوات الله عل یه- است که آخر ین پی امبر الهی محسوب می شود و ما که پ ی روان او هست ی م از اهل بهشت محسوب ی م و سای ر بشر در آتش دوزخ خواهند سوخت و عاقبت وخ ی می خواهند داشت . با تعمق در مطالعه و بحث و بررسی، هر دو با هم به مسئول یت سنگی نی پی بردیم که بر دوش داشت یم. به این نتی جه رسیدی م که برای انسان تنها تولد ی افتن بر د ی ن آباء و اجداد کافی نیست و شا ید از خوش اقبالی باشد که انسان در خانواده ای مسلمان به دن یا بی اید ولی با ی د همواره بکوشد

25 تا به عمق اصول د ی ن خویش پی برد و در زندگی روزمرۀ خو ی ش آن را به کار گیرد. تنها مسلمان بودن کافی ن ی ست بلکه با ی د اسلام خو ی ش را به درجه ای بالاتر برساند که ا ی مان است . آن ای مانی که در آ ی ۀ قرآن بدان اشاره شده است که فرموده است: « ا  أ نَا وَلَم أ لَم أ قُولُوا اَس أ مِنُوا وَلَکِن أ تُؤ أ لَم ا قُل  أ رَابُ آمَن أ َع قَالَتِ الا ی أ خُلِ د إ أ الای مَانُ ف ی أ قُلُوبِکُم » ... (سوره حجرات - آیه )۱۴ [برخی از] بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم بگو ایم ان نیاورده اید لیكن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است ... 1 تحص ی لات و ریشه های اسلامی ما بزرگ تری ن نقش را برای تعمق هر چه بی شتر در دی نمان و عشق رسیدن به مرحلۀ بالاتری ایفا می نمود که ای مان نام دارد . در اوایل دهۀ شصت، بس یار خوش اقبال بودم که پس از پایان تحص ی لات دبی رستانی و اخذ گواهینامه ام جزء نخستین گروه دخترانی بودم که در دانشگاه الأزهر مشغول به تحص ی ل شدم. دانشگاهی بس ی ار معروف و تاریخی که ب ی ش از هزار سال از تأس ی س آن میگذشت و پیش از این دختران فرصت تحص ی ل و تعمق در رشته های دی نی را نداشتند و ا ین تحص ی لات منحصر به مردان بود . 1 ترجم ۀ فولادوند به این آدرس اینترنتی

26 هرچند ورود دختران در دانشگاه الأزهر با مخالفت های شدی د در طی سالی ان دراز مواجه بوده است ولی با تلاش های بی نظی ر برخی از علمای محترم، پ ی شرفت قابل ملاحظه و بی مانندی به دست آمد و دانشکده های پزشکی، مهندسی، بازرگ انی و علوم به رشته های دی نی و زبان افزوده شد تا دانشجو ی ان، ا ی ن رشته ها را همزمان با تحص ی لات دینی و زبان بخوانند . و این تلاش ها با افتتاح دانشکدۀ اسلامی بانوان با رشته های چهار گانه اش تکم یل یافت که بعدها هر ی ک از این رشته ها خود هستۀ مرکزی تأس ی س دانشکده های تخصصی دیگر گردید و دانشکده های علمی نی ز به آن افزوده شد . تحص ی لات در دانشکدۀ دختران، منحصر به علوم اسلامی بود و تعداد دانشجو یان ۲۰ نفر ب ی شتر نبود و بخش رشتۀ زبان عربی و علوم اسلامی ن یز ۲۰ دانشجو را پذ یرفتند . اما بخش علوم بازر گ انی تعداد دو برابر ی عنی ۴۰ نفر را پذ یرفتند . در هر چهار رشتۀ علوم اسلامی - از تفسیر و فقه و اصول عقاید و زبان عربی - جزو مواد درسی اساسی به شمار می رفت و هر ساله برای از برکردن چند جزء از قرآن به اضافۀ مواد درسی د یگر امتحان می گرفتند. چنانچه از قبل بدان اشاره شد افتتاح ا ی ن دانشکده ها به منزلۀ زی ربنای توسعه و پ ی شرفت دانشگاه الأزهر بود. از ای ن رو ی ک استاد عالیقدر زن از دانشگاه « عین ال شمس » را به سمت رئ ی س ای ن دانشکدۀ تازه

27 تأسی س تعیین کردند. روحش شاد، استادی بود با اندیشۀ پ ی شرفته و روشنفکر، حقیقتاً الگویی از ی ک زن فهمیده و بامعلومات و فرهیخته و در عی ن حال بسی ار جدی به شمار می آمد . در دانشجو ی ان، روح اطم ینان میدمی د و آنها را به سرمشق بودن در رفتار و کردارشان تشوی ق میکرد تا همگان بدانند که بانوان سزاوار احترام هستند . حجاب اسلامی نداشت و هیچگاه آن را به دانشجو یان نی ز تحم ی ل نمیکرد. در صورتی که رعایت حجاب بر دختران خردسال که به مدارس دخترانۀ الأزهر می رفتند، که از همان سال - اوایل دهۀ شصت - تأسیس شده بود، از دبستان گرفته تا دبی رستان، الزامی بود . ای ن مدارس گ امی برای پ ی شبرد تحص ی ل دختران در دانشگاه الأزهر بود. من لی سانس خود را در رشتۀ زبان عربی و علوم اسلامی گرفتم و از جملۀ فارغ التحصیلان ممتاز بودم . در بسی اری از فعال یتها نقش برجسته ای داشتم . در سال های نخست تحص ی لاتم به عنوان اول ی ن دبیر در اتحاد ی ۀ دانشکدۀ اسلامی بانوان انتخاب شد م و چند ی ن بار در اتحاد یۀ دانشگاه ن ی ز جزء نمایندگان بودم . در کنفرانس ها و سخنرانی هایی که دانشگاه بر گزار می کرد شرکت داشتم و همچنین در بسی اری از فعال یتها که از طرف مجلس اعلای شئون اسلامی بر گزار می شد شرکت می کردم. نشو و نما در ی ک خانوادۀ معتدل و روشنفکر که به اصل تساوی زن و مرد

28 مؤمن بودند و به توانایی های من ا ی مان داشتند و همواره مرا بسوی بهتر شدن تشوی ق می کردند موجب پیشرفت هر چه ب ی شتر من می شد. مجدداً بازمی گردم به همان اصلی که در آغاز زندگی مشترکمان بر آن اتفاق نمود یم و آن تلا ش و سعی بلی غ در احی اء اسلام بود . بای د یادآور شوم که عباراتی مانند «احی اء ملت » و یا «احیاء دین» به گ وش همگان ناآشنا ن ی ست، زی را در زمان انحطاط و فروپاشی اجتماعی نداهایی بر ا ین مبنا بلند بود، چنانچه هم اکنون ن یز ای ن نداها به گوش می رسد و این به علت وضع بس ی ار نابهنجاری بود که ملت و امت به آن دچار بودند و از انظار هیچ کس پوش ی ده نبود. حالتی از دو گانگی و لاابالیگری مردم را فرا گ رفته بود، فساد اخلاقی و فراموشی اصل و حق ی قت دی ن هم رواج داشت که منحصر به د ی انت اسلام نبود بلکه همۀ اد ی ان به آن دچار بودند . البته بر خوانندگان عز یز پوش یده نی ست انحطاط و فسادی که در دهۀ شصت وجود داشت البته به درجه ای نبود که امروزه به آن رس ی ده است . وضع جوامع انسانی در وقت حاضر را دوری از راه حق و کبر و نفاق، و کراهت و خودپسندی ترس ی م نموده است و انسان ها دیگر خی ر و شر را ا ز هم تم یز نمی دهند، به مُنکَر امر نموده و از معروف، نهی می نمای ند، خداوند را به فراموشی سپرده اند:

29 « أضٍ أ بَع أ مِن أضُهُم أمُنَافِقَاتُ بَع أمُنَافِقُونَ وَال ال ی أ کَرِ وَ أمُن اْمُرُونَ بِال ی أ نَ أ هَو ن أ رُوفِ وَ أمَع عَنِ ال ی أ بِضُونَ اَ ق ید ی أ نَسُوا هُم هَ فَنَسِ  الل ی أمُنَافِقِ ال  إ ن أ ا هُم ی نَ هُمُ أفَاسِقُونَ ال » (سوره توبه- آیه )۶۷ مردان و زنان دو چهره [همانند] یكدیگرند به كار ناپسند وامی دارند و از كار پسندیده باز می دارند و دستهای خود را [از انفاق] فرو می بندند خدا را فراموش كردند پس [خدا هم] فراموش شان كرد در حقیقت این منافقانند كه فاسقند . 2 با وجود ا ی نکه خداوند از فراموشی و منحرفشدن از سوی او هشدار داده است : « ذِ  وَلاَ تَکُونُوا کَال ی أ اُولَئِکَ هُمُ أ فُسَهُم أ اَن أ سَاهُم هَ فَاَن  نَ نَسُوا الل أفَاسِقُونَ ال ( » أ ر سوره حَش - آیه )۱۹ و چون كسانی مباشید كه خدا را فراموش كردند و او [نیز] آنان را دچار خود فراموشی كرد آنان همان نافرمان انند. 3 هر ی ک از ما سعی می کرد با اجرای کامل احکام اسلام به طور معتدل، و روشن ساختن تأث ی رات آن در ترقی زندگی هر فرد، به پ ی شرفت روحانی طرف دوم کمک و یاری نماید. 2 ترجمۀ فولادوند به این آدرس اینترنتی 3 ترجمۀ فولادوند به این آدرس اینترنتی

30 ای مان و یقی ن داشتی م که خداوند، اد ی ان و عقا ی د را جز به علت محبت خالص و رحمت بی دری غ نسبت به بندگانش نفرستاده است . شرای ع حق برای فشار بر بندگان و عذاب دادن ی ا تحکّم بر آنها نبوده و نی ست، زی را حق ارحم الراحم ی ن است. از ای ن روی در حد توانایی خو یش آنچه خدا ما را به آن مأمور ساخته در زندگی روزمرۀ خو ی ش و در محیط کار و در فعال یتهای داوطلبانه ای به کار می بستیم که همراه دانشجویان مان انجام می دادیم. جای زیاده گویی و مبالغه ن ی ست اگ ر اقرار کنم که در نوعی جهاد با نفس و کوشش مستمر در تشبث به دامان حق و التماس به در گاه الهی برای نزدیکی به او بوده ایم و لحظه ای ای مان و اطمینان ما به نزول هدایت های موعودۀ حق بر سالکان و مجاهدان درگ اهش کاسته نشد، چه که فرموده است : « ذِ  وَال ینَ جَاهَدُوا ف ی أ دِ نَا لَنَه ی أ سِنِ أمُح هَ لَمَعَ ال  الل  إ ن أ سُبُلَنَا وَا هُم  ن ین » ( سوره عنکبوت - آیه )۶۹ و كسانی كه در راه ما كوشیده اند به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت خدا با نیكوكاران است . 4 و این آی ۀ مبارکه همواره شعار ما در ا ین دنی ا بوده و خواهد بود . 4 ترجمۀ فولادوند به این آدرس اینترنتی

31 در اوایل دهۀ هفتاد، پس از گ ذشت چند سال از ازدواجمان که صاحب دو فرزند شده بود ی م، پس از گذراندن چند ی ن امتحان، دعوت نامهای برای تدر ی س با حقوقی غیرقابل تصور - که اصلاً با حقوق خودمان قابل مقا ی سه نبود- از یکی از کشورهای در حال پ ی شرفت خلیج فارس برا ی مان رسید. دعوتشان را پذیرفتیم و با دو فرزند خردسال خود راهی سفر شدی م و ای ن نخستین باری بود که از کشور محبوب خو ی ش، مصر، خارج می شدیم. در ی کی از نقاط دوردست در آن کشور به تدر ی س زبان عربی و معارف دینی در مدرسۀ دخترانه م شغول شدم، همسرم ن ی ز به تدریس همین دروس به شا گ ردان در مدرسۀ پسرانۀ همجوار مشغول شد . عادات و رسوم ا ی ن کشور به اختلاط ب ی ن دختران و پسران اجازه نمی داد به هم ی ن علت بود که ما ی ل بودند زن و شوهر هر دو مشغول تدر یس باشند . از وصف بهت و تعجبی که با د یدن ای ن دو مدر سه، که برای تدر یس در آن استخدام شده بودیم، ما را فراگرفت عاجزم . ای ن کشور حاشیۀ خلیج فارس با اکتشاف نفت در آن تازه در حال رشد و ترقی بود و زندگی در آن نقاط دوردست بس ی ار ابتدایی و ساده بود . از لحظۀ ورود نتوانستم از اظهار ضربه ای که بر من وارد شده بود خودداری کنم و به فکر باز گ شت به مصر افتادم و حتی حقوق بالایی که می توانست مشکلات مادی ما را، که از اول ازدواج با آن مواجه بود ی م، حل نما ید برایم بی ارزش بود .

32 ولی ای ن بازگ شت ممکن نبود ز ی را از همکاران خو ی ش فهمیدیم که مطابق قانون وزارت تعل ی م و تربی ت آنجا قبل ا ز پایان سال تحص ی لی، غی رممکن است . همچنین به ا ی ن علت که به بهانۀ ترت ی ب امور قانونی اقامت در کشور، گذرنامه های افراد و خانواده هایشان را در فرود گاه می گرفتند و آن را تا ی ک ی ا دو روز قبل از پایان سال تحص ی لی پس نمی دادند، امکان باز گ شت وجود نداشت . بنابراین چاره ای نداشتیم جز تسلی م و رضا به آنچه خداوند برای ما مقرر داشته بود و می بایست در آن سرزمی ن بمانی م و سعی کنیم برای مشکلات و گرفتاری هایمان چارهای بیندیشیم . مشکلات اول ی ه کم کم حل شدند و به زندگی تازه خو گرفتیم، البته سهل و آسان نبود ولی کمک و عنا ی ت حق شامل حالمان شد . ای ن نخستین باری بود که دور از خانواده های خود بود یم. در دیار غربت، انسان با انواع مختلف مردم از فرهنگ های گوناگون برخورد میکند و این اولین باری بود که با همکارانمان از کشورهای مختلف عربی معاشرت می کردیم. از تفاوت عادات آنها با خودما ن شگفت زده بود یم. حتی آن هایی که از مصر آمده بودند و با آنها کار می کردیم و ی ا ملاقات نمودیم بسی ار با خانواده های ما و یا آن هایی که می شناختی م تفاوت داشتند و هر ی ک روش خاصی برای رسیدن به هدفشان از آمدن به ا ی ن سرزمین داشتند.

33 در ابتدا احساس می کردی م که به عالمی دیگر و یا کره ای د یگر آمده ایم که انسان های جد ی دی در خود داشت و ما نمی شناختیم. ما تجربه ای در زم ی نۀ حل بس ی اری از مسائل در د ی ار غربت نداشت یم. با گذشت روزها به ا ین محی ط خو گرفتی م و بسی اری از کارها را آموختیم . با عدۀ زیادی طرح دوستی ریختیم و از محبت و قدردانی آنان برخوردار شدیم و رفته رفته این محی ط جدی د را دوست داشت یم و این سعادت، با تولد فرزند سوم ما در سال نخست اقامتمان در ا ی ن کشور به اوج خود رس ی د، که به زندگی ما شادی بخش ی د و در برابر مسئولیت هایی بیشتر قرار د اد. زندگی جد ی د با بهبود وضع مادی مان به ما کمک نمود که در راه تحقق بخش ی دن به آن هدف بلندپا یۀ خوی ش قدم برداریم که سعی و تلاش خستگیناپذی ر در اح یاء دی ن در قلب انسان ها و مساعدت آنها در تقرب به درگ اه الهی بود . البته ای ن مستلزم آن بود که از خود آغاز نمای یم. با وجود وسوسه های مادی، تصم ی م بر آن گرفتی م که در راه تحقق بخشی دن به هدفمان حرکت کن یم. همسرم تصم یم گ رفت هر روزه بعد از نماز عصر و گاهی بعد از نماز عشاء، علاوه بر ادای خطبۀ روزهای جمعه، در مسجد بهطور رای گان درس های خصوصی بدهد . بدی ن ترتیب بسیار معروف و محبو ب شد و برای ادای خطبۀ روز جمعه در مسجد های مختلف آن نواحی از او دعوت می شد.

34 از سوی دیگر، خود من به شا گ ردان ضع یف بهطور رای گان درس تقویتی می دادم و به تعداد قابل توجهی برای از بر نمودن قرآن کمک میکردم. به علاوه به ترت ی ب و تنظیم برنامه های خیریه و برنامه های دیگری مشغول شدم که در به کار بستن تعال ی م اسلام در زندگی نسلی مؤثر واقع شود که بتواند جامعه را تغییر دهد . از ای ن رو در گزارش های امور فنی و اداری، رتبۀ ممتاز را احراز نمودم و گاهی نی ز برای تشو ی قمان، پاداش های مالی داده می شد.

35 سفر مکه بر ای حج ب یتالله الحرام مسافرت بعدی ما برای به جای آوردن فر ی ضۀ حج در بیتالله الحرام بود تا بد ی ن ترتی ب ارکان پنج گ انۀ اسلام را به جا آورده باشیم . پس از آنکه در سال اول اقامتمان توانست ی م قرض های خود را کاملاً پرداخت کنی م، به پس انداز مبلغی برای به جا آوردن فر ی ضۀ حج موفق شد یم و تصم یم گرفتی م به ای ن سفر که همواره آرزوی آن را داشت ی م اقدام نمای یم. کلی ۀ اطرافی ان ما از خانواده و دوستان و همکاران از تصم ی م ما برای رفتن به حج متعجب بودند . زی را ما هنوز بس ی ار جوان بود یم. من هنوز سی سال نداشتم و همسرم در آستانۀ چهل سالگی بود . در آن زمان چن ین معمول بود که آن هایی که بی ش از پنجاه سال داشتند مشتاق رفتن به حج بودند . بدون لحظه ای ترد ی د، درخواست های خوی ش را برای رفتن به حج به وزارت تعلیم و تربیت تقد ی م نمودیم و فوراً موافقت وزارت را گرفتیم . ای ن موافقت صرفاً یکبار به کارمندان وزارت در طی سال ی ان خدمتشان داده می شد. شوق و ذوق وصف ناشدنی ما برای رفتن به ب یتالله الحرام و ز ی ارت مرقد حضرت رسول اکرم، ما را بر تمام سختی هایی که در فراهم ساختن وسایل ا ی ن سفر با آن مواجه بود ی م غالب می ساخت. ما اجازه نداشت یم

36 فرزندانمان را به علت خردسالی و سختی ا ی ن سفر به همراه خود ببر یم. دخترم که بزرگ تری ن بود هفت ساله و کوچک ترین فرزندم چهارماهه بود . حال ما با انتخاب بس ی ار سختی روبه رو بودی م، نوزاد من هنوز ش ی رخواره بود و ما مصمم بود ی م که او را به همراه خود ببر یم. امور مربوط به سفر را انجام دادی م، ولی در آخر ی ن روزهای قبل از سفر فهم یدی م که به نوزادمان و یزای ورود به کشور سعودی نمی دهند. در ای نجا بود که می بای ستی تصمیم بسیار سختی می گرفتی م که آیا به کلی از ا ی ن سفر صرفنظر کنیم، ی ا آنکه واقع یت را بپذیریم و سه فرزندمان را به امان خدا تنها بگ ذاریم. و این بدان معنی بود که تا وقتی که در ای ن کشور اقامت دار یم دی گر نمی توانیم به حج برویم، زی را وزارت ا ی ن فرصت را فقط یک بار به ما می داد و هر آنچه را بابت مخارج سفر پرداخت کرده بود ی م از دست می دادیم. پس از تفکر ز ی اد و توسل به دعا و استخاره تصم یم گرفتی م من و همسرم تنها سفر کن یم و بچه ها را نزد عمه شان، که بس ی ار جوان بود و با ما زندگی می کرد و مشغول تدر ی س بود، همراه با خدمتکارمان، که خانمی مسن بود و بچه ها طی سالی ان بودنش با ما به او عادت کرده بودند؛ بگذاریم . دی گر تصور کن ی د چگونه قلبم ب ی ن دو تمای ل شدی د برای زی ارت اراضی مقدسه و مرقد رسول اکرم و جدایی از فرزندانم، به خصوص طفل شیرخواره ام، دوپاره شده بود .

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2