ورای فرهنگ رقابت

195 و سخنوری اتفاق نظر برای ازبین بردن تنوع، سرکوب حقوق انسانی و تداوم بخشیدن به وضع موجود i در روابط اجتماعی به کار گرفته شدهاند. بسیاری با تشخیص این امر تأ کید دارند که اختلاف مطلوبتر از یک اتفاق نظر کاذب و تحمیلی است و این که روالهای ًنسبتا خصمانه برای اصلاح یک نظام اجتماعی ظالمانه اهمیت اساسی دارند. اما مانند این استدلال که مناظرۀ عقلانی مطلوبتر از خشونت یا جنگ است ، این استدلال انتخاب کاذبی را مطرح میکند، زیرا سایر گزینهها را از نظر دور میسازد. همان طوری که در فصل 2 نشان داده شد، استعارات مربوط به موجود زنده را میتوان مبنائی برای اصلاحات و عدالت اجتماعی دانست. در واقع علت ریشهای بیعدالتی اجتماعی را میتوان بی میلی بشر به تشخیص وابستگی انداموار ii خودش و استفاده نکردن او از این وابستگی انداموار به عنوان مبنائی برای شکلدادن به حیات اجتماع یاش دانست. البته باز هم اثبات تجربی این که کدام یک از این دو دیدگاه معتبرتر هستند، دشوار است . اما تحلیلی که در این کتاب صورت گرفته دست کم این احتمال را مطرح میکند که تعهدات مبنی بر«بدیهیات » به خصومتگرائی هنجاری ممکن است بر اساس اطلاعات غلطی شکل گرفته باشد. ا گر خصومتگرائی هنجاری محصول سلطه و بیشتر در خدمت منافع بعضی از گروههای اجتماعی باشد، پس این تعهدات مبنی بر «بدیهیات » شبیه تعهدات برخی از زنان غربی به مخالفت با نهضت زنان در همین دو سه نسل پیش است. اما شکا کان ممکن است باز هم استدلال کنند که کل این تحلیل دچار تناقض درونی است زیرا در نقدی که از خصومتگرائی هنجاری به عمل میآ ورد، از نظریه سلطه استفاده میکند، در حالی که خود نظریۀ سلطه ًعموما ریشه در نگرش خصمانه نسبت به تاریخ دارد. نظریۀ سلطه تاریخ را جریانی متوالی از مبارزات قدرت میداند که در عرصههای گفتمان و فرهنگ بین گروههای اجتماعی که منافع متضادی داشتهاند، صورت گرفته است . این هم تناقض: چگونه خصومتگرائی محصول سلطه است در حالی که سلطه محصول خصومتگرائی است؟ اما مطالعۀ دقیقتر این کتابراه حلی برای این تناقض ظاهری ارائه میدهد. در تجزیه و تحلیل قبلی اذعان نمودیم که تاریخ بشر در واقع با مبارزات تاریخی مختلف بین گروههای اجتماعی رقیب مشخص شده است . اما در عین حال گفتیم که تاریخ بشر i Status quo ii organic

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2