ورای فرهنگ رقابت

146 وقتی خودکامگی، خشونت و رقابت افسارگسیخته بافت جامعه را از بین میبرد، همه رنج میبر ند.... خشونتعلیه زنان یکی از عوارض وخیم این اختلال گستردهتر است . چالش ما این است که تدابیر جدیدی بیابیم و الگوهای جدیدی اتخاذ کنیم که در همۀ سطوح به ایجاد جامعهای سالمتر و با همکاری بیشتر کمک کند . 33 با این حال بهائیان تصدیق میکنند که تغییر وجدانی که از آن جانبداری میکنند به نا گزیر یک جریان تدریجی و دشوار است. 34 هرچند میپذیرند که ممکن است پیشرف تهای فزایندهای در چند سال آینده حاصل شود، اما معتقدند که در نهایت تغییر اساسی مستلزم پرورش ارزش ها و رویکردهای جدید در طول نسلهای متوالی است . در نتیجه پیشنهاد میکنند که: تلاش باید روی دستیابی به کودکان و جوانانی تمرکز یابد که هنوز در جریان پذیرش ارزش هائی هستتند که زندگیشان را شکل خواهد داد. بهترین تضمین برای این که وضعیت حمایت از حقوق بشر در سالهای آینده بهبود پیدا کند این است که در کودکان خود حس احترام نسبت به خودشان و دیگران، تشخیص وحدت بشر، ارج نهادن به وحدت در کثرت و حس شهروندی در یک جامعۀ جهانی را ایجاد کنیم .... همینطور که کودکان خود را طوری تربیت میکنیم که کثرت و تنوع را بخشی از وضعیت بشری بدانند و احترام و حقوق کامل بشر را به همۀ خانوادۀ بشری تعمیم دهند، تمدن از گنجینۀ غیرقابل تصوری از مشارکتها و تشریک مساعیها بهره مند خواهد شد.... از این نظر، آموزش حقوق بشر را می توان آموزشی اساسی برای زندگی در جهان امروز تصور نمود. 35 البته بهائیان این را نیز تصدیق میکنند که در حال حاضر موانع زیادی در راه تغییر وجدانی که خواهان آن هستند وجود دارد. آنها تصدیق میکنند که: «شک و تردیدها ، کج فهمیها، تعصبات ، سوءظنها و خودخواهیهای کوته نظرانه بر روابط میان کشورها و بر مردم جهان مستولی گشته است .» 36 در واقع آنان خاطرنشان میسازند که: این گونه تعدیات و مخاصمات چنان تار و پود نظامهای اجتماعی و اقتصادی و دینی ما را فرا گرفته که بسیاری را بر آن داشته که زورگوئی و تجاوز را در خمیرۀ بشری سرشته دانند و ازمیان بردنش را مستحیل و غیرممکن شمارند. اتکا به چنین نظر و اعتقادی نتیجهاش تضادی است که امور بشری را دچار فلج میسازد زیرا از طرفی مردم تمام کشورها اعلان میکنند که نه تنها حاضر به صلح و سلامند بلکه آرزومندند که صبح صلح و آشتی بدمد و ترس و هراس وحشتنا کی که زندگی روزانهشان را معذب ساخته، نابود شود. از طرف دیگر، بی دریغُ مهر قبول بر این نظر مینهند که چون نوع انسان ًذاتا خودپرست و متعدی است از بنای یک نظام اجتماعی که در عین حال مترقی و صلحآمیز و متحرک و همآهنگ باشد، عاجز و

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2