عبدالبهاء و تولد انسان

هواللّه حقیقت الوهیّت بر جمیعکائنات بمحبّت طلوع نموده زیرا محبّت اعظم فیض الهی است. مصدر ایجاد محبّت است اگر محبّت الهی نبود هیچکائنی بساحت وجود قدم نمی نهاد و از فیض الهی استکه در میان جمیعکائنات محبّت و الفت است. چون در کائنات ملاحظهکنیم چهکلّی و چه جزئی جمیع را مرتبط بیکدیگر میبینیم و این ارتباط منبعث از صلح است و این صلح منبعث از این ارتباط. اگر چنین ارتباطی بینکائنات نبود بعبارة اخری اگر صلح بینکائنات نبود عالم وجود بقا نداشت. اینکائنات موجوده حیاتش منوط بصلح و محبّت است. همین قوّهٴ جاذبه که بین کائناتست و بین عناصر است و بین اجزاء فردیّهٴ هر شیئی است این نوعی از انواع محبّت است زیرا عالم جماد استعداد بیش از این ندارد و چون بعالم نبات میآید این قوّهٴ جاذبه منضمّ بقوّهٴ نامیه شود محبّت و الفت بیشتر ظاهر شود و چون بعالم حیوان میآید چون عالم حیوان اخصّ از عوالم جماد و نبات است لطیفتر است استعدادش بیشتر است این استکه احساسات مخصوصه در عالم حیوان بیشتر است و روابط جنسیّه بیشتر ظاهر و چون بعالم انسان آید چون دارای استعداد فوقالعاده است این است که انوار محبّت در عالم انسان روشنتر است و روز بروز بیشتر میگردد و جاذبهٴ محبّت در عالم انسان بمنزلهٴ روح است. پس واضح شد که محبّت و مودّت و الفت حیات عالم است و مخالفت و نفرت و جنگ ممات امم. این اجسام عظیمهکه در این فضای نامتناهی است اگر روابط جاذبه میان آنها نبود جمیع ساقط میشدند سبب بقاء اینها آن قوّهٴ جاذبه استکه روابط ضرور یّهٴ این اجسام عظیمه است و همین اساس صلح است. اگر چنآن چه بین این اجسام عظیمه روابط جاذبه قطع شود و صلح بدل بجنگگردد متلاشیگردد. پس جنگ در عالم جماد نیز سبب ممات و هلاک است. و همچنین چون 90

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2