عبدالبهاء و تولد انسان

تجدد، ارتش سالاری، مصرف گرایی، نابودی محیط زیست،استعمار، جنگ،و نابرابریِ افراطی بوده است . در واکنش به این خرد بود که فرهنگ پسامدرن، در جستجوی انسانیت و مهر، به نفی خرد پرداخت و از تکثر و تنوع دفاع کرد. اما خرد ستیزیِ فرهنگِ پسامدرن باعث شد که این فرهنگ اسیر نسبیت گراییِ افراطی گردید و در نتیجه همه ی ارزشها را، به یکسان، معتبر قلمداد کرد. این فرهنگ، فرد و انسان را به کنار نهاد و آدمی را بازتابی از گروه اجتماعی و زبان و سنت و قومیت او دانست. در این طرز تفکر، خوب و بد، تنها توسط سنت فرهنگی تعیین می شد و معنا می یافت. به این ترتیب، فرهنگ پسامدرن بدون آنکه بداند به شکل دیگری از سنت گرایی ارتجاعی منحط گردید . پیام عبدالبهاء بیانگر آرمانی متفاوت بود. وی خردمداری را ستایش نمود و آدمی را موجودی خردورز معرفی نمود. اما خرد در اندیشه عبدالبهاء پدیداری فردی و درون ذهنی نبود. بر عکس، عبدالبهاء بر این باور بود که ویژگی بنیادی خرد این است که از آغاز پدیداری اجتماعی و ارتباطی است. به عبارت دیگر، اندیشیدن خود محصول زبان و آموزش و پرورش و حضور دیگران در وجود تک تک آدم هاست. بدین ترتیب، نه تنها همه هستی بازتابی از این نظام تعاون و هم بستگی است، بلکه انسان، به ویژه بر اساس این وابستگیِ متقابل، با همه آدمها و در واقع با همه موجودات مفهوم و معنا می یابد. در این اندیشه است که خرد ورزی راستین به معنای عشق به همه ی نوع انسان، فرهنگ صلح و ارتباط، و تقدس حقوق بشر در اندیشه و احساسی جهان شمول تعریف می گردد. چنین فرهنگی بر جنبه روحانی وجود انسان تأکید می کند ولی اعتقاد به خدا مبنایی برای خردورزی و دمکراسی و تقدس انسان می شود. در این فرهنگ، آدمی معطوف به وحدت در کثرت است و در نتیجه به همگان عشق می ورزد بدون آنکه در سنت های ناخودآگاه غرق گردد و به نسبیت گرایی و هرج و مرج اخلاقی مبتلا بشود . چنین پیامی دعوتی بود به تولد انسان . 84

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2