عبدالبهاء و تولد انسان
خود را در سخنرانیهای عبدالبهاء در اروپا و آمریکا جلوه گر میسازد. به عنوان مثال عبدالبهاء میگوید : و دیگر از تعالیم حضرت بهاءاللّه این است که دین باید سبب الفت و محبت باشد. اگر سبب بغض و عداوت شود، بی دینی بهتر است، زیرا دین علاج امراض انسانی است. اگر علاج سبب مرض گردد، البته ترک آن اولیاست. اگر دین سبب عداوت گردد، عین شرّ است لهذا عدمش ۲۹\. بهتر از وجود نکته ی قابل توجه در این است که بهاءاللّه خود یک پیامبر است و پیام او به عنوان پیام و وحی خدا ارائه میگردد. اما همین پیامبر و همین وحی خدا بر این نکته تأکید میکند که خداپرستی و تدین اگر بخواهد باعث نفرت و بیگانگی و تقلید و خشونت بشود، باید آن را به کنارگذارد و بی دینی برتر از آن نوع دینداری میشود. به عبارت دیگر در منطق این پیامبر این گونه نیست که گفته شود، این حکم اراده ی خداست و چون اراده ی خداست هر قدر هم که آکنده به خشونت و نفرت و تبعیض باشد، باید آن را بی چون و چرا انجام داد. بر عکس، در منطق بهاءاللّه اراده ی خدا را از آنجا میتوان شناخت که آن اراده به یگانگی و مهرآمیزی، و برابری و مهرورزی همه ی نوع انسان معطوف است، چرا که آن چه که عمومی است، الهی است و آن چه که خصوصی و بیگانگی گری است، غیر الهی است. در آنجاست که انسانیت و روحانیت هر دو یکی میگردند و تضاد و تعارض میان آن دو از میان میرود . اما این که دیانت سبب الفت و محبت شود، نیازمند آن است که مفهوم دین به مفهومی خردستیز یعنی مفهومی ارتجاعی و خرافاتی بدل نشود. از آنجاست که یکی دیگر از اصول بهاءاللّه، اصل تطابق دین با علم و عقل میشود. این مفهوم به آن معنی است که خرد و دانش بزرگترین عنایت و تجلی الهی به انسان است و در نتیجه دیانت و تدین نباید و نمیتواند در تعارض با دانش و خرد قرار گیرد. آشکار است که تدینی که با دانش و خرد سازگار باشد، از ورطه ی خرافات و تعصب و تنگ نظری فراتر میرود و میتواند در خدمت اتحاد نوع انسان و وحدت شرق و غرب و تساوی حقوق همگان و اصل حقوق بشر حرکت نماید. بالعکس حیطه ی خرافات، یعنی حیطه ی تدین سنت پرست و خردستیز، به آسانی انسانیت انسان را نفی میکند و او را به یک برده یا شیئی پذیرا ۷۳ ) : عبدالحمید اشراق خاوری: پیام ملکوت، ص ۲۹( پ 47
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2