عبدالبهاء و تولد انسان

بود و این جنگ یا منبعث از تعصب دینی بود و یا منبعث از تعصب جنسی و یا منبعث از تعصبسیاسی و یا منبعث از تعصب وطنی پسثابت و محقق گشت که جمیع تعصبات هادم بنیان انسانیست و تا این تعصبات موجود، منازعه ی بقا مستولی و خونخواری و درندگی مستمر. پس عالم انسانی از ظلمات طبیعت جز به ترک تعصب و اخلاق ملکوتی نجات نیابد و روشن ۲۵.\ نگردد میتوان بازیافت که تا چه حد مفهوم عبدالبهاء از داروینیسم اجتماعی با معنای محدود این واژه در نظریه ی اجتماعی تفاوت دارد. بدین ترتیب تعصبجنسی (این که اقوام گوناگون جنس و نوع خود را برتر از اقوام دیگر بدانند)، تعصب نژادی، تعصب ملی، تعصب دینی و تعصب جنسیتی (یعنی این که مردان خود را برتر از زنان بشمارند و زنان را برده و اسیر دیوارها نمایند)، همگی نوع های گوناگون داروینیسم اجتماعی است. به عبارت دیگر استعمار، جنگ افروزی، مردسالاری، تعصب نژادی، تعصب مذهبی و نظام عنان گسیخته ی لیبرالیسم نامحدود، همگی شکلهای گوناگونی از اصل تنازع بقا و انحطاط انسان به رتبه ی طبیعت میباشد . رهایی انسان از یوغ طبیعت و ظهور انسان به عنوان هشیاری و روح، یعنی تولد انسان به عنوان حقیقتی مقدس که صورت و مثال خداست، بیش از هر چیز نیازمند ترک تعصبات است و البته این تعصبات همگی بازتابی از نادانی و جهالت است. اما به همین دلیل راه حل این اسارت و انحطاط انسان به رتبه ی حیوان و شئ را باید در اصل دیگرِ بهاءاللّه، یعنی ترک تقالید و تحری حقیقت جستجو کرد. به گفتهی عبدالبهاء ترک تقالید و تحری حقیقت وسیلهای است که تعصبات را از بنیان در هم میشکند و در نتیجه جستجوی حقیقت وسیله ی نجات و رهایی انسان از ورطه ی تنازع بقا و ظهور و تولد انسان به عنوان انسان میگردد : اقلیمِ آباد، ویران شد و شهرها زیر و زبر گشت و قرای معموره، مطموره شد. پدران بی پسر گشتند، پسران بی پدر شدند. مادرها بر ماتم نورسیدگان خون گریستند. اطفال یتیم شدند. نساء بی سر و سامان شدند. عالم انسانی در جمیع مراتب تدنی نمود. فریاد و فغانست که از یتیمان بلند است. ناله و حنین است که از مادران باوج ۱۰۴ ، ص ۳ . ) : مکاتیب، ج ۲۵( پ 40

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2