عبدالبهاء و تولد انسان
فیلسوف بزرگ آلمانی هگل در عین حال که با اندیشه ی دیالکتیکی خویش از انحطاط انسان به حدّ یک شئ و حیوان انتقاد نمود، اما بدون آن که بداند، با تقلیل انسانها به واحد دولت وطنی، به ستایش جنگ پرداخت و جنگ را عاملی انسانی و اخلاقی معرفی نمود، چرا که آدمی در جنگ، خود را به خاطر گروه فدا میسازد. بدین ترتیب در دیالکتیک هگل، جنگ افروزی وکشتار دسته جمعی عالی ترین نشانه ی انسانیت انسان میگردد. آن چه که هگل متوجه نبود، این بود که این مفهوم پرخاشگر و بیگانگی محورِ ناسیونالیستی، خود یکی از بزرگترین شکلهای اصل انحطاط انسان به طبیعت و محدودیت و خصوصیت است . در مقابل این نوع اندیشه معطوف به خونریزی و خونخواری ، عبدالبهاء در سفرش به غرب صلای صلح را در اروپا و امریکا بلند نمود. وی در انتقاد از حمله ی استعمارگرایانه ایتالیا به اعراب تریپولی که در همان زمان جریان داشت، چنین بیان کرد » باعث هر حرب و قتال صرف اوهام است، ابداً اساسی ندارد. ملاحظه در طرابلس نمایید، ببینید که از هجوم غیر مشروع ایطالی چه میشود،چهقدربیچارههادرخونخویشمیغلطند،روزیهزاراننفوسازدو طرفتلفمیشود،چهقدراطفالبیپدروچهقدرپدرانبیپسرمیشوندوچه قدر مادران که در مرگ فرزندان ناله و فغان مینمایند. آخر چه ثمری حاصل خواهد شد؟ نه ثمری و نه نتیجه ای. انصاف نیست که انسان آنقدر غافل باشد. ملاحظه در حیوانات مبارکه نمایید که هیچ حرب ندارند و جدالی ندارند. هزاران گوسفندان با هم میچرند و هزاران جوق کبوتران میپرند و ابداً نزاع نکنند... بزرگان بشر در قصور عالیه در نهایت راحت آرمیدهاند، ولی بیچارگان را به میدان حرب برانند و هر روز آلت جدیدی که هادم بنیان بشر است، ایجادکنند. ابداً به حال بیچارگان رحم ننمایند و ترحّم به مادران نکنند که اطفال را در نهایت محبت پرورش داده اند. چه شبها که محض آسایش فرزندان آرام نداشتهاند، چه روز ها که در تربیتشان منتهای مشقّت دیده اند تا آنها را به بلوغ رسانیده اند. آیا سزوار است مادران و پدران در یک روز هزاران جوانان اولاد خویش را در میدان حرب پاره پاره بینند؟ این چه وحشت است و این چه غفلت و جهالت و این چه بغض و عداوت. حیوانات درنده محض قُوت ضروری میدرند، وگرگ روزی یک گوسفند میدرد، اما انسان بی انصاف در یک روز صد هزار نفر 20
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2