عبدالبهاء و تولد انسان
آن چه که در این دو فرهنگ مشترک است، انحطاط انسان به رتبه ی حیوان و کالای بیجان است. به عبارت دیگر در این دو فرهنگ هنوز مفهوم “انسان” به ظهور نپیوسته است. فرهنگی که به آدمی به عنوان انسان و بر اساس ویژگیهای راستین انسان رفتار و معامله نماید فرهنگی است که آدمی را از حیطه ی طبیعت رهایی میبخشد، شرافت و حقوق انفکاک ناپذیر همه ی آدمیان را چه شرقی و چه غربی مؤکد میسازد، آزادی اندیشه و عقیده و مذهب را بزرگترین نوع فضیلت و خداپرستی می شمارد و ناسیونالیسم افراطی و نژاد پرستی و استعمار و پرخاشگری را به اندیشه ای جهان شمول، وحدت عالم انسانی، صلح عمومی و عشق و محبت به همه ی نوع انسان مبدل میسازد. پیام عبدالبهاء بیش از هر چیز ضرورت رهایی و آزادی انسان از یوغ ماده پرستی و طبیعت مداری بود. بدین جهت است که عبدالبهاء در سخنرانیهایش بارها از ضرورت این که انسان از طبیعت تولد دوباره یابد، تأکید مینماید. به عنوان مثال به دو بیان از عبدالبهاء توجه میکنیم : » از جمله ی تعالیم حضرت بهاءاللّه، حریت انسانست که به قوه معنویه از اسیری عالم طبیعت خلاص و نجات یابد، زیرا تا انسان اسیر طبیعت است، حیوان درنده است، زیرا منازعه ی بقا از خصائص عالم طبیعت است و این مسألهی منازعه ی بقا سرچشمه ی جمیع بلایا ۴« است و نکبت کبری » عالم انسانی محتاج بنفثات روح القدس است. بدون این روح ، عالم انسانی مرده است و بدون این نور، عالم انسانی ظلمت اندر ظلمت است، زیرا عالم طبیعت عالم حیوانیست. تا انسان ولادت ثانویه از از عالم طبیعت عالم طبیعت ننماید، یعنی منسلخ نگردد، حیوان محض است. تعالیم الهی این حیوان ۵ « را انسان مینماید تولد انسان از طبیعت و تولدش به روح و خرد، همان تولد راستین انسان است: انسان به عنوان حقیقتی روحانی، حقیقتی خردورز، حقیقتی زیبا و مقدس، حقیقتی که نشانه و مثال خداست . ۱۰۷ ، ص ۳ . ) : مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۴( پ ١٠٩ ، ص ۳ . ) : همان مأخذ: ج ۵( پ 15
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2