عبدالبهاء و تولد انسان
هیچ خبر نداشت. همینطور انسان باید از عالم طبیعت متولّد شود تا در عالم ماوراء طبیعت داخل شود. یعنی از نقائص جهان طبیعی نجات یابد تا از فضائل عالم الهی بهره و نصیبگیرد ز یرا طبیعت ناقص است جز این نمیتواند کشف روحانیّات کند کشف ملکوت نماید و از عالم الهی خبر گیرد. مثل اینکه در عالم رحم طفل محال بود از این عالم خبر گیرد بلکه منکر این عالم بود. اگر کسی باو میگفت غیر از این عالم رحم عالمی وسیعتر هست آفتابیست ماهی است باغ و گلستانی است انکار میکرد میگفت عالمی جز عالم رحم نیست. امّا چون متولّد شد دید این همه مواهبست ولی در عالم رحم هیچ خبر نداشت. همینطور تا از عالم طبیعت انسان تولّد نیابد از عالم ملکوت خبر نگیرد از خدا باخبر نشود از روحانیّات خبر حاصل ننماید از فیوضات الهی باخبر نگردد امّا چون از طبیعت متولّد شد انوار مواهب را مشاهده نماید پس میداند که ملکوت الهی منوط بتولّد ثانی است. مظاهر مقدّسه برای تر بیت بشر آمدند تا تولّد ثانی یابند از خدا خبر گیرند از ملکوت الهی باخبر شوند از حقائق الهیّه خبر گیرند. مثلاً جز یرة العرب در نهایت ظلمات بود و ّ قبائل و عشائر نظیر حشرات نفوس انسانی مظاهر شیطانی و آفاق بکلّی محروم از اشراق نور رحمانی قوانین و آداب مخل سعادت عالم انسانی فضائل منسوخ رذائل مقبول و مشروع از عالم الهی خبری نبود و از فیوضات نامتناهی اثری نه. ناگاه از مطلع حجاز نور محمّدی تابید و آفتاب حقیقت از افق بطحا درخشید. جز یرة العرب روشن شد. معلّم الهی بتعلیم پرداخت و مر بّی حقیقی تر بیت فرمود. خفتگان بیدار شدند و بیهوشان بهوش آمدند. نوع انسانی ترقّی نمود و آداب قدیم تدنّی یافت. تازیان آهنگ حجازی بلند نمودند و شهنازی در جهان مدنیّت زدند که زمزمه اش الی الأبد در آذان نوع انسان باقی است . 156
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2