عبدالبهاء و تولد انسان

انسان یک قوّهٴ عظیمه ودیعه گذارده استکه باین قوّهٴ عظیم بر عالم طبیعت حکمکند. ملاحظهکنید که جمیعکائنات اسیر طبیعت است. این آفتاب باین عظمت اسیر طبیعت است. اینکرهٴ زمین باین عظمت اسیر طبیعت است. جمیع جمادات نباتات حیوانات اسیر طبیعتند. جمیع اینکائنات از حکم طبیعت نمیتوانند ابداً خارج گردند. مثلاً آفتاب باین عظمتکه عبارت از یک ملیون و نصف بزرگتر ازکرهٴ ارض است بقدر سر سوزن از قانون طبیعت خارج نشود از مرکز خو یش تجاوز ننماید ز یرا اسیر طبیعت است امّا انسان حاکم بر طبیعت است. ملاحظهکنید که به مقتضا و قانون طبیعت انسان ذی روح خاکیست ولکن این قانونرا میشکند در هوا پرواز میکند در زیر دریا میرود در روی اقیانوس می تازد. انسان این قوّهٴ کهر با را که باین سرکشی است در یک زجاجی حبس میکند با شرق و غرب در دقیقهٴ واحده مخابره می نماید اصوات را گرفته حبس میکند در زمین استکشف حقائق آسمانی مینماید اسرار کرهٴ ارض را هو یدا میسازد جمیع کنوز طبیعت که مستور است آشکار میکند جمیع اسرار کائنات را ظاهر میسازد که بقانون طبیعت سرّ مکنون و رمز مصون است و بقانون طبیعت باید مستور بماند و حال آنکه انسان باین قوّهٴ معنو یّه که دارد کشف اسرار طبیعت میکند و این مخالف قانون طبیعت است حقائق مکنونهٴ طبیعت را ظاهر میکند و این مخالف قانون طبیعت است. پس معلوم شد که انسان حاکم بر طبیعت است. و از این گذشته طبیعت ترقّی ندارد انسان ترقّی دارد طبیعت شعور ندارد انسان شعور دارد طبیعت اراده ندارد انسان اراده دارد طبیعت اکتشاف حقائق نکند انسان اکتشاف حقائق نماید طبیعت از عالم الهی خبر ندارد انسان خبر دارد طبیعت از خدا بیخبر است انسان از خدا خبر دارد. انسانکسب فضائل میکند و طبیعت محروم از آن است انسان دفع رذائل کند طبیعت دفع رذائل نتواند . 131

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2