عبدالبهاء و تولد انسان

دیروز بیانکردیم اساس ثانی وحدت عالم انسانیست. سوّم دین و علم توأم است اگر مسئله ئی از مسائل دین بحقیقت مطابق عقل و علم نباشد آن وهم است زیرا ضدّ علم جهل است اگر دین ضدّ علم باشد جهل است. اگر مسئله ئی از طور عقل کلّی الهی خارج چگونه انسان قناعتکند آن را اعتقاد عامیانه باید گفت. اساسیکه جمیع انبیا گذاشته اند حقیقت است و آن یکی است و همه مطابق علم است. مثلاً وحدانیّت الهی است این مطابق عقل است یا نه؟ روحانیّت انسانی است این مطابق عقل است یا نه؟ نیّت صادقه است صدق و امانت و وفاست مطابق عقل است یا نه؟ ثبوت و استقامت است اخلاق حمیدهٴ عالم انسانی است مطابق عقل است یا نه؟ جمیع احکام شر یعت الهی مطابق عقل است زیرا دین اللّه منقسم بدو قسم است یک قسم تعلّق بروحانیّات دارد و آن اصل است قسم دیگر تعلّق بجسمانیّات یعنی معاملات دارد. آن قسمیکه تعلّق بروحانیّات و الهیّات دارد تغییر و تبدیل نیافته جمیع انبیا بآن مبعوث شده اند و تأسیس فضائل عالم انسانی نموده اند یعنی پرتوی از شمس حقیقت بر عالم اخلاق زد روشنکرد و فیضی از رشحات ابر عنایت رسید و کشتزار حقیقت سبز و خرّم شد. این اساس جمیع انبیاست و تعلّق بعالم اخلاق و عرفان دارد و یکی است و حقیقت است زیرا حقیقت تعدّد قبول نمیکند. امّا قسم دیگر از دین الهیکه تعلّق باجسام و احکام دارد باقتضای زمان و مکان تغییر و تبدیل پذیرد. مثلاً در زمان موسی در تورات باقتضای آن زمان ده حکم قتل بود امّا در زمان مسیح زمان اقتضا نمیکرد این بودکه تغییر کرد. مثلاً در تورات قصاص چشم بچشم بود و اینکه اگر کسی دندانکسی را بشکند دندانش را بشکنند اگر کسی دزدیکند دستش ببرند آیا حالا میشود چنینکاریکرد یا آنکه میشودکسی سبت بشکند او را بکشند یا کسی سبّ پدرشکند او را قتل نمایند؟ حالا ممکن نیست ممتنع است زیرا زمان اقتضا ندارد. پس واضح شد شر یعت اللّه دو قسم است یک قسم روحانیستکه تعلّق 117

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2